مردی که حتمن باید او را شناخت
"...بشر، محكوم است، زیرا خود را نیافریده و در عین حال، آزاد است، زیرا همین كه به این جهان پرتاب شد مسوول همه ی كارهایی است كه انجام می دهد..."
...
امروز ۱۵اوریل سالروز درگذشت مردی ست که اگر تاریخ فلسفه و ادبیات مثل او چندتایی دیگر هم داشت، شاید اوضاع زندگی کمی قابل تحمل تر میشد!
زمانی که مردی هم فلسفه بداند و هم ادبیات را دگرگون کند و هم منتقد باشد.. هم رسالت روشنفکری را بر دوش بکشد و هم اندیشه اش را به کاغذ کاهی روزنامه و خاک صحنه تاتر آغشته کند، هم از عشق بگوید و هم وجود انسانی ات را برایت بشناساند، وضعی پیش می آید که که امروز سالها پس از زوال جسمش، اندیشه اش همچنان دست به دست ، کاغذ به کاغذ کتاب به کتاب می چرخد .
و همین باعث می شود درباره اش نوشتن، کار سختی شود..
اما چه بنویسیم چه ننویسیم ، ژان پل سارتر ، کسی است که باید او را شناخت. این "باید" شاید از جنس باید هایی باشد به قول خودش به آن محکومیم.. چون به نفع ماست!
سارتر مردی بود که برای نخستین بار جسارتی تاریخی به خرج داد و از اصالت وجود بشر حرف زد. وجود را به تصویر کشید و گفت: یک موجود هرگز نمیتواند وجود موجودی دیگر را توجیه کند! (۱)
خدای روشنفکری فرانسه در21 ژوئن ۱۹۰۵ به دنیا آمد و ۱۵ آوریل ۱۹۸۰ در مراسمی با شکوه و بدرقه پنجاه هزار نفر از دوستادارانش به مرگ پیوست.گرچه میگفت مردن کافی نیست باید به موقع مرد.(۲)
اما به نظر می آمد هنوز حرفها برای گفتن داشت و نمایشنامه ها برای نوشتن..هنوز ادبیات آن روز فرانسه به شوک های ادبی وی محتاج بود و روشنفکران آن زمان نیازمند بازسازی رسالتشان توسط اندیشه های بدیع سارتر..

هیچ کس حق ندارد بگوید اینکه سارتر را نابغه زمان خود بدانیم حرف گزافی ست.
او مسوول تر از آن بود که نگوید
وظیفه شناس تر از آن بود که ننویسد
سارتر خود را شناخته بود.. نبوغ خود را .. و میدانست این کوله بار سنگین رسالت روشنفکری اگر بر زمین گذاشته شود ، وای به حال آیندگان ..
"... مستقیم ترین دشمن روشنفکر کسی است که من او را "روشنفکر قلابی" می نامم.. روشنفکر قلابی، مثل روشنفکر واقعی"نه" نمی گوید.. بلکه " نه..ولی..." را رواج می دهد..
یا "می دانم..اما..." را. این دلایل روشفکر واقعی را به شدت آشفته می کند.." (۳)
او می نوشت تا با تصویرگری های زیبای هنری ، فلسفی ، ادبی اش زمانه ی تلخ خود را در آن روزگار مه گرفته چاره ای جوید .. علت را پیدا کند و انسان را برای انسان تعریف کند.. زندگی را با مرگ بشناساند و مرگ را با زندگی...
تهوع /دستهای آلوده / مگسها / هستی و نیستی / دیوار / کلمات / کار از کارگذشت / شیطان و خدا / روسپی بزرگوار /راههای آزادی /سن عقل /مرگ در جان /مردههای بی کفن و دفن /چرخدنده /بازیگر و قربانی /خانواده خوشبخت /گوشه نشینان آلتونا / زنان تروا /در دفاع از روشنفکران /جنگ شکر در کوبا/ ادبیات چیست /اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر... حاصل عمر گرانقدر سارتر بودند که در همه انها با با ظرافت منتقدانه اش فریاد میزد: بودن مقدم بر ماهیت است..
شک نکنید اینها آثاری بودند که اگر نگاشته نمیشدند بخشی از تاریخ فلسفه خالی می ماند.
قهرمان رمان جاودانه سارتر ،" تهوع"، در واقع تصویری از خود اوست.. او که با مشاهده پوچی های این روزگار و ارزش ستیزی های نامردمان اطراف هر لحظه احساس تهوع خود را سرکوب می کند..
وقتی تهوع را میخوانی باید با روکانتن یکی شوی تا بدانی سارتر چه می گوید.. گرچه در میان کتاب شاید حس کنی که میل به بالا آوردن هرآنچه داری که در ذهنت جای گرفته .. اما با آنتوان روکانتن راه بیا و همچون او به موسیقی و ادبیات دل ببند تا از مهملات هستی که وجود تو را فرا گرفته رهایی یابی...
"مگس ها" اما حکایتی دارد که تا به پایان نرسانی اش ، پایین گذاشتنی نیست...در مگس ها میفهمی وقتی خدا باشی و بیافرینی نمیتوانی جلوی کارهای انسان را بگیری.. چون تو او را آزاد آفریدی...در مگس ها ژوپیتر خدای خدایان پرده از رازی برمیدارد که دغدغه سارتر بود:
"... راز دردناک خدایان و پادشاهان این است که انسانها آزادند..و انها (انسانها) این را نمی دانند .. هر آن دم که آزادی در روح انسانی شعله انداخت، دیگر خدایان در برابر این انسان قدرت به کمال از دست می دهند..زیرا این مساله ای است انسانی.. و تنها مربوط به انسانها..بر انسان است که به آن بپردازد یا آن را در نطفه خفه کند..." (۴)

مفهوم آزادی و مسوولیت فردی همدم روز و شب ذهن سارتر بود..
مفهومی که در تمام آثارش خود را به رخ می کشد..
اما نه آن آزادی که تعریف شده در کتابها و اشعار حماسی...
به قول سارتر انسان محکوم به آزادی است..(۵)
آنچه که در هستی و نیستی مغز تو را درگیر میکند ... اول هستی بود یا نیستی ؟!
که ایا نیستی خود می تواند نوعی هستی باشد؟! پس در این صورت نیستی در این هستی نیست!
گوشه نشینان آلتونا اما روایت آشکار تنهایی امروز من و توست.. بخوانیدش اگر میخواهید به عمق انزوای اندیشه ی انسان قرن امروز و عجزش در برابر این تنهایی پی ببرید..
لابه لای صفحات، گیر کردن انسان امروز را در عمق انزوای خویشتن نشان میدهد..چبری که نه میتوانی خود را از آن خلاص کنی و نه میتوانی به آن ادامه دهی .. خودش درینباره میگوید: زندگی هر چه پوچتر باشد مرگ تحمل ناپذیرتر میشود..
تنگنای عجیبی است.. اجباری که یارایی خلاصی از آن را نداری... شرایطی که هر یک از ما بارها درونش دست و پا زده ایم... اما بی حاصل ... " ما در این عالم تنها هستیم و تنها وسیله خلاص ما این است که یکدیگر را دوست داشته باشیم..." (۶)
شاید هم به قول خود سارتر:
همه چیز كشف شده است، مگر چگونه زیستن!
خوشبختانه نوشته های سارتر در ایران با اقبال مردمی چشمگیری روبرست.. گرچه برخی از آثار وی چاپ نشده و برخی هم با چاقوی ممیزی تکه هایی کوچک اما ارزشمند از آن باقی مانده..
مانند "سن عقل" که به دلیل جسارت سارتر در ترسیم صحنه های ارو تیک نوشتاری فعلن موجود نمی باشد ..
یا "روسپی جوانمرد" که چاپ افست آن شاید تنها در برخی بساطهای پهن شده در کنار خیابان فروخته شود.. اما با این حال نمی توان با حذف نوشته ها و کتب سارتر اندیشه جلادهنده او را حذف کرد.
مردی که با همراهی یار همیشگی اش سیمون دوبووار ، خدماتش به پیکر فلسفه فنومنولوژی ( پدیدار شناسی) و بسط اصالت وجود انسان ( اگزیستانسیالیسم)، اندیشه ای را وارد تاریخ ادبیات و هنر کرد که تا همیشه جاودان می ماند و تاثیر گذار...

سارتر مردی ست که حتمن باید او را شناخت تا با زندگی در شرایط سخت راحت تر کنار آمد..
وسرانجام:
ما نقش قهرمان را بازی می کنیم.. چون ترسوییم
نقش قدیس را بازی می کنیم.. چون شریریم
نقش آدمکش را بازی می کنیم.. چون در کشتن همنوعان خود بی تابیم
و اصولا از آن رو نقش بازی می کنیم.. که از لحظه تولد دروغگوییم...
...
پی نوشت:
(۱) : تهوع، ص ۳۰۸
(۲) :کلمات ص 25
(۳) : در دفاع از روشنفکران ص11
(۴) : مگس ها ص 115
(۵) : هستی و نیستی
(۶): کار از کار گذشت ص136
...
پذيرفتن نمي توان..