انصافن دمت گرم اصغر آقا !

 

باید در این جامعه آشفته ی بیمار دروغ زده ماند و مبارزه کرد؟

یا رفت و در آرامش به سر برد ؟

...

سوال اصلی "جدایی نادر از سیمین" بر سر ماندن یا رفتن بود.. این ماندن و رفتن تنها یک مهاجرت ساده نیست.. بلکه نمادی ست از ارزش مبارزه در برابر ارزش پاک ماندن..

...

فیلم جدایی نادر از سیمین را باید دید .. نه به این خاطر که کارگردان آن در جامعه بین المللی دیده شده و برای سینمای ایران کسب افتخار کرده.. نه به این خاطر که حتی در جشنواره خودمان هم بیشترین جوایز را به خود اختصاص داد..

تنها به این خاطر که به مغزمان فشار بیاوریم که باید بمانیم یا برویم؟

مبارزه کنیم و حق خودمان را بگیریم؟ یا با ساده ترین شیوه ها فقط به فکر رفتن از این جامعه آلوده باشیم..

جدایی نادر از سیمین با صحنه ای از دادگاه شروع می شود و با سکانسی از دعوا در دادگاه نیز پایان میپذیرد!.. دادگاه که مظهر مکانی برای حل اختلاف هاست چقدر شلوغ است..

چقدر اختلاف ..چقدر دعوا .. چقدر حق های پایمال شده..

حکایت روزگار ما فرق چندانی با دادگاه های جدایی نادر از سیمین ندارد.. دادگاهی که در این فیلم خودمان قاضی آن هستیم..

 فیلمبرداری منحصر به فرد محمود کلاری در سکانس نخستین این فیلم ما را در جایگاه قاضی می نشاند و بی اختیار مخاطب را به تصمیم گیری وا میدارد...

نادر و سیمین چشم در چشم ما دارند و از خود می گویند..

در آغاز همه خیال میکنند سیمین قصد جدایی دارد.. اما فراموش نکنیم این فیلم جدایی نادر از سیمین است .. نه سیمین از نادر!   نادری که در ابتدا پدر را بهانه کرده بود و در پایان هم حتمن بهانه ای دیگر تراشیده!

...

نادر: فردی که احساسات ملی دارد/ نمیخواهد واژگان بیگانه عربی جایگزین واژگان ایرانی اش شود/  مصرانه خواهان بازپس گیری حق خود است/ و این را به دختر نوجوانش نیز می آموزد/ اخلاق گراست/  پدر خود را تنها نمیگذارد / از دروغ بیزار است ... !

 

سیمین : نمیخواهد دختر نوجوانش در این جامعه رشد کند/ قاضی در صحنه اول با کنایه به او می گوید "مگه این همه بچه در این مملکت زندگی نمیکنن؟ اونا آینده ندارن؟" ( و مخاطب در طول فیلم به این نتیجه می رسد که آیا این همه بچه !  فردای روشنی در پیش دارد یا نه) / نماینده قشر روشنفکر جامعه/  فقط میخواهد مشکلات را از سر راه بردارد.. حال به هر قیمتی شده/ از پول دادن گرفته تا مذاکره و صحبت/  اما با این حال حق انتخاب را به فرزند میدهد/ مصالحه گراست.

 

راضیه: نماینده قشر پایین دست و مذهب گرای جامعه که شماره های متعددی را در دفترچه تلفن خود دارد تا سوالات شرعی خود را بی جواب نگذارد و به گناه نیفتد/ اما از کودکی به فرزند خود می اموزد که دروغ بگوید!

 

حجت :نمایند قشری که سالهاست حقشان خورده شده/  او حق دارد / حق هایی که از او گرفته شده/  و به واسطه این حق دروغ را مجاز میشمارد ..

 

پدر نادر : سمبل نسل پیشین که همه چیز را فراموش کرده/ تاریخی را که داشتیم و امروز در کتاب ها باید خواندش/  پدر نادر به ما می گوید به نسل گذشتگان امیدی نداشته باشید/ با آن که نمیدانند اطرافشان چه خبر است، اما هر روز به دنبال دانستن و خرید روزنامه به خیابان می روند/  

این نسل هنوز اصالت خود را حفظ کرده، اما آنقدر ناتوان شده که با کوچکترین ضربه ای به سکوت ابدی فرو میرود/  نسلی که هنوز با کراوات که یادگار پوشش برازنده دیروز است بیرون می رود اما امروز از نگهداری خود عاجز مانده/ تنها کسی که دروغ نگفت پدر نادر بود/ این یعنی شاید گذشتگان ما صادق تر از ما بودند...

 

ترمه: نماد نسل آینده/  نسلی که ناگزیر به تصمیم گیری ست/ بماند یا برود ؟ /

مبارزه کند در سرزمینی که متعلق به اوست اما آلوده شدن را نیز بپذیرد؟

یا خاک خود را ترک کند و در عوض آن از دروغ ها، حق خوری ها، و فریادها در امان باشد...؟

نسلی که باید گریه کند/ چون دریافته اگر بماند به جای امنیت و زیبایی و خنده، فریب و جنجال های رنگارنگ در انتظار اوست/ نسلی که در هر صورت چیزی را از دست می دهد/ چه بماند چه برود/ نسلی که در یک کلام بدبخت است!

...

در این فیلم نادر که به ارزش گرایی خود مینازد دروغ می گوید..

راضیه که به مذهب گرایی خود مینازد دروغ می گوید..

حجت که ادعای شریف بودن دارد دروغ میگوید..

ترمه که از دروغ گویی پدر آزرده است دروغ می گوید..

دروغ ..  دروغ ..  دروغ..

همه از دروغ بیزارند اما همه به هم دروغ می گویند.. چون به منفعت آن فکر میکنند..

به این که : قانون این چیزا حالیش نمیشه" یا : " ای وای تقلب شد ولی اشکال نداره"

 ...

 

این فیلم بیشتر به روش شناسی دروغ میپردازد  تا مسایل دیگر...

ویروسی که امیدی به پاک کردن آن از پیکر بیمار این جامعه بدبخت نیست.. ویروس دروغ ..

ناپاکی .. و چشم بستن روی ارزش های حقیقی..

جامعه ای که ماهیتی مذهبی دارد!

 اخلاق را محترم می شمارد .  

و ادعای ارزش گرایی اش گوش ما و همه ی فلک را کر کرده است !

 

 

آقایان مدیر ! توهم برتان ندارد لطفن..

 

اول:

برنامه هفت از آغاز گویا قصد داشت برنامه ای تقدیم کند با محتوایی انتقادی، تا جایی که از ابتدا بسیاری آن را ۹۰ سینمایی لقب دادند.

در این برنامه انتقادی! چندی پیش معاون سینمای وزارت فرهنگ ایران، در توضیح وضعیت سینمای زوار دررفته کشور، نطق بلند بالایی داشت در توصیف تکنیک های مدیریتی اش!

سجادپور با بیان اینکه : " من دو ذهنیت دارم که ربطی به هم ندارند. یک ذهنیت شخصی دارم یک ذهنیت مدیریتی. ذهنیت مدیریتی من .............."   احیانن تاکید بسیار داشت بر این که :

من مدیر هستم پس هستم !

 

از شواهد پیداست جناب معاون سینمایی به شدید ترین شکل ممکن از حس مدیریتی کیفور شده اند. آنچنان که توهم بر این دارند سینمای ایران را جهت گیری مدیریتی ایشان ساخته و پرداخته است.

غافل از اینکه ابتذال دامنگیر این سینمای بی صاحب ما، اگر مدیر داشت که این فضاحت امروز گریبانش نمی گرفت.

اما جو گیری مدیریت خواهی امثال سجاد پور که به هر چیزی شبیهند ،الا صاحب ذهنیت مدیریت سینمایی ! به راستی پیش خود اندیشیده اند مدیرند؟!

وای که اگر مجالی بود برای طرح چند پرسش از چنین مدیران خوشحالی! که بدانیم حضرات می دانند سینما چیست و با کدامین س/ص/ث نوشته می شود... چه خوب بود!

 

 

دوم:

معوقه های بازنشستگان به حساب ها ریخته شد و خانم ع به یمن این خبر شادی آور، در وصف وزیر رفاه میگفت: این اقدام به پاس کوشش با تدبیر و سختکوشی و مدیریت قاطع و مدبرانه و ویژه ی جناب وزیر رفاه انجام شد که  باید از ایشان برای این تلاش مدیریتی تشکر ویژه داشته باشیم...

 

چه کرده این جو مدیریت در دولت امروز

چرا همه انقدر خوشحالند؟!

چرا چشمان مدیران امروز انقدر برق می زند؟

نذرو نیازهایشان جواب داده شده یا تصور کرده اند ابدی است این عنوان دو روزه؟

یا خیالات کرده اند که مردم به پاس تکنیک های مدیریتی اقتصادی اجتماعی سیاسی فرهنگی و ....   قدردانی ویژه می کنند از آنها ؟!

چرا مدیران و وزیران و صاحبان ذهنیت مدیریتی! در خود و پوستشان نمی گنجند از تصاحب این میز و صندلی که روی در ورودی در اتاقش نوشته : مدیرعامل

 

 

سوم:

امروز ۳۱ شهریور است.

۳۰سال پیش در چنین روزی از حدود ساعت ۱ بعد از ظهر نخستین حملات عراق به ایران آغاز شد و ...

جنگ ادامه یافت و تمام شد و دو کشور دست دوستی دادند ...

اما آنچه باید بماند، این آگاهی است که سجادپور ها و وزیر رفاه ها و وزیر فرهنگ ها ( که نگران این است چرا شاعران در وصف فلسطین شعر نمی گویند) بدانند اگر آنها مدیرند ، پس اینها چه بودند؟

 

 

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

حاصل مدیریت یعنی امنیت .. چیزی که امروز نیست...

اما آن روزها، مرزها امن ماندند و مدیریت شدند با آنچه که خون دستمایه اش بود و جان ابزارش..

اما امروز مدیرانی که از شدت ذوق جلوی دوربین تلویزیون دولتی نیز توان پوشاندن هیجان خود را از مدیر بودنشان ندارند، خیالات برشان داشته تدبیر مدیریتی شان چرخ این مملکت را می چرخاند!

اما

اگر آنان که نگذاشتند اروند رود به دست عراق بیفتد

آنانکه وقتی صدام اراده کرد خرمشهر را از ایران تصرف کند و موفق هم شد! این شهر را باز پس گرفتند

آنانکه جان را کف دست گذاشتند و روی مین خوابیدند

اگر امنیت این خاک را مدیریت نکردند

و مدیر نبودند

شما مردان ذوق زده ی نا آگاه و سرمایه اندوز و بی مدرک امروز دم از مدیریت می زنید؟؟؟!

 

                    

 

 

تا آخر بخوانید.. لطفن..

...

اختلافات ایران با غرب باعث شده که غیر از هواپیماهای روسی انتخاب دیگری نداشته باشد:

 

توپولف یک شرکت روسی است که در ۱۹۲۲ آغاز به کار کرد..و در صنایع دفاعی و هوافضایی فعالیت دارد. تولیدات توپولف شامل ۴مدل توپولف است: توپولف تی-یو ۱۴۴  / توپولف تی-یو ۱۵۴ / توپولف تی یو ۱۶۰ / توپولف تی یو ۲۰۴.. این هواپیما برای نخستین بار در چهارم اکتبر 1968 به پرواز درآمد.

 

مشخصات حقیقی توپولف:

توپولوف یکی از ناامن ترین هواپیمای جهان :

* اما هواپیمای توپولوف با نام اختصاریTU- 154 Mبه عنوان نا امن ترین هواپیمای مسافربری جهان شناخته می شود.

* و این هواپیما از نظر فنی در دنیا تحریم و مجوز پرواز بین المللی به اتحادیه اروپا و آمریکا را ندارد.

* شرکت هواپیمایی توپولوف به دلیل زیان ده بودن در سال 2002 اعلام ورشکستگی و در 5 شرکت هواپیما سازی روسی ادغام شد. اما ایران فرشته نجات توپولف و ورشکستگی آن شد !

* توپولوف 154 هواپیمای مناسب مسافربری برای مسیرهای هوایی که در پروازهای داخلی روسیه و سایر کشورهای آسیای میانه و تا اندازه ای در اروپای شرقی و ایران به کار خود ادامه می دهد.

نزدیک به 900 هواپیمای توپولوف در مدلهای گوناگون تاکنون در جهان ساخته شده و در ایران اغلب شرکتهای هواپیمایی ایران از مدل TU- 154m این هواپیما استفاده می کنند.

هواپیمایی که امروز در استان قزوین سقوط کرد چهارمین هواپیمای توپولفی است که طی سالهای اخیر در ایران سقوط کرد...

...

* ایران باهدف تجهیز ناوگان هواپیمایی مسافربری، از چند سال پیش مذاکرات با مقامات روسیه و شرکت "توپولف" بزرگترین مجموعه هواپیماسازی مسافربری روسیه برای خرید انواع پیشرفته این هواپیمارا آغاز کرد.

* توافق کلی همکاری دو کشور در این خصوص در جریان دیدار رییس جمهوری اسلامی ایران از روسیه در مارس۲۰۰۱میلادی حاصل شده بود.

 "حسن حاج علی فرد" (رییس وقت سازمان هواپیمایی کشوری) در آبانماه۱۳۸۲ در راس هیاتی مرکب از چهار کمیته مدیریت و برنامه ریزی، فنی ،عملیاتی و طراحی داخلی به بررسی دقیق و علمی تواناییها، ظرفیتها و امکانات هواپیمای مسافربری توپولف ۲۰۴و ‪ ۲۱۴پرداختند.

 * "احمد خرم" وزیر راه و ترابری ایران در سال ۸۲با اعلام تصمیم خرید تعدادی از هواپیماهای "توپولف" روسیه : قیمت توپولف ۲۰۴ بین۲۲تا ۲۷ میلیون دلار است درحالی که قیمت هواپیمای ایرباس مشابه حدود ‪ ۸۰میلیون دلار می‌باشد.

* یک روزنامه روسی به دنبال سخنان خرم  : علت اصلی خرید هواپیماهای روسی توسط ایران ارزان بودن آنهانیست بلکه اختلافات ایران با غرب باعث شده که غیر از هواپیماهای روسی انتخاب دیگری نداشته باشد.

* یک کارشناس دفتر طراحی توپولف  : مسلما هواپیماهای ما را کشورهایی که به دنبال صرفه‌جویی هستند، خریداری می‌کنند.

 "ماکسیم پیادوشکین" معاون مرکز تحلیل راهبردی و فناوری روسیه  : ما در مورد فروش هواپیمای توپولف ۲۰۴به ایران با آمریکاییها هیچگونه مشکلی نخواهیم داشت زیرا درمورد این هواپیماها مجازاتهای بین‌المللی وضع نشده است.

 "آندری اوسیپف" معاون اداره کل برنامه‌های پیشرفت فناوری سازمان هواپیمایی و فضانوردی روسیه گفته بود: هواپیمای توپولف ۲۰۴مشابه بویینگ ۷۵۷و ایرباس آ-۳۲۰ است ولی قیمت و هزینه خدمات بهره‌برداری آن از این نوع هواپیماها ارزانتر است.

 رییس سازمان هواپیمایی کشوری پس از امضای یاداشت تفاهم تایید گواهی پروازبا طرف روسی در مسکو گفت: بر اساس برنامه کاری موجود دولت ایران قصد خرید پنج فروند هواپیمااز نوع توپولف۲۰۴ -۱۰۰ از روسیه را دارد.

 ...

 نمونه های مشابه :

۱۰ شهریور ۸۵ : سقوط هواپیمای توپولف تی یو-۱۵۴ شرکت ایران ایر تور در فرودگاه مشهد. این هواپیما در مسیر بندر عباس مشهد در حال حرکت بود. این هواپیما حامل ۱۴۸ مسافر بود. در این حادثه ۲۸ نفر کشته و ۵۰ نفر زخمی شدند.

۲۳ بهمن ۸۰: هواپیمای توپولف تی یو-۱۵۴ شرکت ایران ایر تور در نزدیکی خرم آباد با کوه برخورد کرد و ۱۱۹ کشته داد.

۱۹ بهمن ۷۱: هواپیمای توپولف تی یو-۱۵۴ شرکت ایران ایر تور با یک هواپیمای سوخو-۲۴ متعلق به سپاه پاسداران در نزدیکی تهران تصادف کرد.  این حادثه ۱۳۴ کشته داد.

 چهارشنبه ۸۸/۴/۲۴ :یک فروند هواپیمای مسافربری از نوع توپولف تی یو-۱۵۴ متعلق به شرکت هواپیمایی کاسپین که عازم ارمنستان بود دقایقی پس از بلند شدن از فرودگاه امام تهران در در ۱۲ کیلومتری جنوب قزوین بین منطقه فارسیان و جنت آباد در بخش مرکزی قزوین سقوط کرد که منجر به کشته شدن تمامی ۱۶۹ سرنشین (مسافر و خدمه)این هواپیما شد.

...

مشخصات فنی توپولف:

توپولف ۱۵۴ هواپیمای مسافربری مناسب برای مسیرهای متوسط هوایی که در پروازهای داخلی روسیه و سایر کشورهای شوروی سابق ، همچنین تا اندازه ای در اروپای شرقی و ایران به کار خود ادامه می دهد . توپولف ۱۵۴ مدل توسعه یافته ای از هواپیماهای توپولف ۱۰۴ (۱۰۴-Tu) ، آنتونف ۱۰ (۱۰-An) و ایلوشین ۱۸ (۱۸-ll) می باشد . معیار طراحی در توسعه این سه هواپیما تا اندازه ای متفاوت بود که شامل،قابلیت پرواز در فرودگاههای کوچک و پرواز در ارتفاع بالا می باشد.

* در ایران شرکت های هواپیمائی ایران ایرتور، ماهان، تابان، آریا، کیش ایر و کاسپین از مدل M ۱۵۴-Tu این هواپیما استفاده می‌کنند.

...

* در سقوط توپولف امروز در حوالی قزوین، شدت انفجار و آتش سوزی به حدی بوده است که نیروهای امدادی به دلیل سوختگی شدید پیکر کشته شدگان هیچگونه کمکی از دست شان برنمی آید و تنها در صدد جمع آوری و انتقال پیکرهای قربانیان حادثه به سردخانه هستند...!

این آمار جالب درباره میزان سقوط هواپیماها در ایران را نیز  اینجا بخوانید...!!!

 


 پی نوشت ۱ : درخواست احمدی نژاد از وزیر محترم راه و مسوولان ذیربط : به وزير محترم راه و ساير مسوولان ذيربط ماموريت داده مي شود در اسرع وقت علل وقوع اين حادثه را دقيقا بررسي و گزارش لازم را به اينجانب و ملت شريف ايران اعلام نمايند.

 پی نوشت ۲: یاد گزارش C-130 افتادم و پرونده ی تکمیل و به نتیجه رسیده اش !

پی نوشت ۳: ارمنستان پنج شنبه را عزای عمومی اعلام کرد ... !  اما ما فعلن وقت نداریم.. ما مشغول مدیریت جهان هستیم... ابراز همدردی با هم میهنان انشااله باشد برای وقتی دیگر ...

...

 

 

سينمايي براي شعور خواب زده ي ما...

 

 

اخراجي هاي 2 چه خوب فروش كرد ..

۶ ميليارد و 7ميليارد رقمي بود كه روزنامه ها درجش كردند در ستون اخبارشان..

چه صف هاي طولاني داشت گيشه ي پر فروش فيلم اخراجي های2 .. به خوبي تلافي اخراجی های 1   را كه سي دي هاي غيرمجازش دست پير و جوان بود درآورد ..

مسعود ده نمكي هم سرمست از اين پيروزي ، ساعت به ساعت روز به روز خبر بالا رفتن فروش

گيشه هاي اخراجي ها را گزارش مي دهد . و مصاحبه مي كند و امتياز مي گيرد و ...

البته امتياز كه نه .. حق هر كارگرداني ست كه در ازاي كشاندن ملتي به قيمت 7 ميليارد تومان پای گیشه، در لحظه سال تحويل با عوامل فيلمش روبروي دوربين صدا و سيما بنشيند و لبخند بزند!

یا سينماهايي با فاصله 15 متر از يكديگر در خيابان را به فيلم خود اختصاص دهد ! *

یا بهترين ايام سال را كه همان عيد نوروز سبز ايران ست، انتخاب كند براي اكران فيلمش ...

بخيلان چشم ببندند و نگاه نكنند اگر مشكلي دارند !

جاي دوري كه نمي رود.. يك هم ميهن خوش فكر كه به زيبايي فهميده گيشه چيست

و به چه كار می آيد، فكرش را به كار انداخته و زندگيش را سرو سامان داده ..

اينكه ديگر سر و صدا ندارد .. نقد و بررسي ندارد .. فحش و ناسزا ندارد ...

اما خودمانيم.. زندگي چه بازيهايي كه ندارد .. چه بالا و پايين هايي كه ندارد !

ديروز چگونه به سردر سينما نگاه مي كردند و با چه ابزاري ! به سويش مي شتافتند..

امروز صف گيشه همان سينماها چه مشتاقانه با تو همراهند..و نام تو را بالاي شيشه خود نوشته اند..

همراه با سانس اضافه!

 

پس ده نمكي هاي مملكت ما خيالشان راحت كه اندازه 7 ميليارد پشتوانه دارند .. مردمي كه با اشتياق در سالن هاي سينما مي نشينند به اين اميد كه ساعتي را بخندند ..  در همان سينماهايي كه گویا تنها نامي از آن باقي مانده (1)..چون همه مي دانيم مردم محروم نيازمند لبخند و شادماني اند(2)

گويي كارگردانان هنر دوست ما به خوبي دريافته اند كه :

حق داري تغيير بدي وقتي انتخاب بهتري داري!

و كي تشخيص ميده بهتر كدومه (3)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تعارف نداريم .. همه دچار شده ايم .. شايد دچار همان تبصره 6 بند 2 قانون.. شايد هم همه خواهان آن شده ايم كه چكي به مبلغ روز داشته باشيم براي ارتقاي فرهنگ ملت عزيزمان (4)

اصلن هم قصد نداريم باور كنيم مردم ما خدايناكرده سينما را فراموش كرده اند

و هنرپروران ما احترام به شعور بينده را..

همان چيزي كه در آغاز "خون بازي" ديديم و شايد نفهميديم يعني چه:

" فيلمي براي حضور و شعور شما "

اما اكنون چه كنيم ؟

اكنون كه ديگر حرمتي براي شعور بيننده در سالن هاي سينمايي كه تنها سردري به نام سينما ازآن مي سازند چه كنيم؟

اكنون كه مي آييم و مي نشينيم  و لطيفه هاي دست به دست شده در مسيج هاي موبايلمان را در روي پرده بزرگ سينما مي بينيم بايد بخنديم ؟

مي خنديم.. اما نه به طنز گويي هايي كه ساعتي را خوش باشيم..( كه اي كاش لااقل طنز بود..با همان تلخي پيام آوري كه در بطن طنز نهفته)

تا حالا مي خواستيم از حقوقمان حرف بزنيم .. حالا حرف بر سر موجوديت ماست (5)

موجوديت سينماي ما.. موجوديت هنر با ارزش ما .. كه زماني سالاران بي ادعا و دوست داشتني داشت.. که یادشان به نیکی..

اما امروز .. اما اين روزها.. چه بر سرش‌ آمده ...؟

...

وقتي اخراجيها را مي بينيم ،مي خنديم ..بلند بلند .. اما غافل از اين كه اين قهقه ها پيش در آمدي ست براي يك خواب آرام ..اما سنگين ..كه بيدار شدنش هزينه هاي بسيار مي تراشد براي ما..براي اين مردم هنر دوست !

كه اين روز ها هنر را نمي يابند و در عوضش به گيشه پناه برده اند..

مي گويند : كشاندن مردم به پاي گيشه هم آسان نيست ..

اما مي گويم : پس تكليف اين خوابي كه چشمانمان را ربوده چه مي شود ؟ خوابي كه لالايي اش در پاي گيشه هاي 7 ميليارد توماني و به مدد ديالوگ هاي ضعيف اما توده پسند ميسر شده..

اين روزها بدجور خوابمان گرفته..و درست مصيبت هميشه از آن لحظه اي آغاز مي گردد كه همه خوابيم.

تمامي سرقت ها هم در ساعاتي از شب آسان مي شود كه همه اهل خانه در خوابند !

اما اهل خانه سينماي ما چه ؟ نگران به سرقت رفتن سينماي ما نيستند ؟

آنها هم در خوابند ؟!

مردم ما كه گويي سالهاست نخوابيده اند و امروز فرصت مغتنم است براي خوابي كه هفت پادشاه را در ‌آن ببينند

اما بزرگان ما در چه حالند ؟ نمي ترسند از زماني كه مردم ما ، مردمي كه حاتمي ها و مهرجويي ها و مخملباف ها و عیاری ها و پناهی ها و ..... را دارند ، عادت كنند به اخراجي ها ‌؟!

عادتی كنند كه تركش موجب مرضشان شود؟

عادتي كه در آن له شدن ارزش هاي سينما را ببينند و دم بر نياورند ؟

بزرگان ما در چه حالند ؟

در انتظار چكي به تاريخ روز ؟!  (6)

در انتظار غرق شدن در حاشيه ها؟  پنهان شدن در زير تنها نام سينما ؟

مدفون شدن در لابه لاي ديالوگ هاي بي محتوا؟ فيلمهاي بي تدوين ؟

صحنه هايي كه همچون غذايي بي طعم و بو تنها تن به خوردنش ميدهي كه از گرسنگي نميري؟

بزرگان سينماي ما در انتظار چه چيز به سر مي برند ؟

كه تنها گيشه ها رونق 7 ميلياردي پيدا كند  و ما نيز دل خوش كنيم كه سينما داريم ؟!!!

خانمها ! آقايان !

باور كنيد ما نه "میليونر زاغه نشين"مي خواهيم كه از آغاز، كه نامش باشد، تا پايان دچار پارادوكسي شيرين و جذاب سينمايي باشيم..

نه " ريدر" را كه با مدد گرفتن از حرفه اي ترين تكنيك هاي سينمايي تاثيرگذارترين صحنه هاي ايدئولوژيكي فاشيستي و ضد فاشيستي را ببينيم ..

و نه "ميلك" را كه حكايت همجنس بازان امريكايي را طوري به تصوير مي كشد كه گويي خود در ميان آناني!

باور كنيد ما نه اسكار مي خواهيم و نه شاهكار..  نه جايزه براي فيلمهايمان ..

باور كنيد ما فقط مي خواهيم كه خوابمان نبرد !

ما فقط مي خواهيم يك هنر شناس پشت دريچه دوربين نگاهمان كند.. ارزش هايمان را و منزلت هنري را كه در پله هفتم تاريخ ايستاده ..

ما فقط مي خواهيم كه اگر هم قرار است هشت سال رشادت هم میهنانمان روي پرده سينما باشد.. حاصلش قهقه هاي بي امان و سوت و كف هاي پي در پي نباشد ..

انگيزه ديدنش جملات هجو كوچه و بازار نباشد ..

سوژه هاي بي محتوا كه آدم را ياد سينماي قبل از انقلاب مي اندازد نباشد..

ما فقط مي خواهيم از فيلم فارسي فاصله گرفته باشيم .. همين!

ما مي خواهيم پتانسيل قدرتمنداني همچون عبدي ها و ...... صرف نشود ..همينجوري !

اگر هم حقايقي در آن 8 سال رخ داده كه شايد تصورش براي همگان امكان پذير نباشد، شيوه ي نماياندنش كوچك و بزرگ را به خنده وا ندارد ..

...

شايد ايراد ما اين است كه بهترين ها را داشته ايم و ديده ايم .. از آغاز انقلاب تا مدتها سير صعودي را در روي پرده سينما ديده بوديم ..جايزه ها گرفتيم .. گوشه و كنار دنيا ديده شديم ..

هنوز يادمان نرفته ما روي صندلي هاي سينما نشسته ايم و ديالوگهاي مادر را شنيده ايم..كلوزاپ هاي كيارستمي را ديده ايم ..

ما همان مردمي هستيم كه هامون را داشته ايم ..

آژانس شيشه‌اي/ باشو / پرده آخر/ خانه دوست كجاست/ ناصرالدين‌شاه آكتور سينما / سفر قندهار/ ديوانه از قفس پريد/ دو زن/ خانه اي روي آب  و  و  و  را تماشا كرده ايم..

پس  امروز چه بر سر ما ‌آمده ؟؟؟

                                                                          

 

 

 شايد هم آن روزها هنوز خوابمان نگرفته بود و هوشيار بوديم ...

ما همان مردميم ..

اما سينماي ما همان سينما نيست..

واقعن درد ما چيه ؟ نميدونم! (7)

 

...

 

تلخ است ..

اما بپذیریم زماني كه عادت كنيم به ديدن اخراجي هاي 1 2 3 و..... ! همان زمانيست كه ديگر بيدار شدني در كار نيست ...

 

ديگر اگر جلوه اي از هنر را هم روبروي خود ببينيم روي پرده ، اعتراض خواهيم كرد كه اين ديگر چيست .. تعطيلش كنيد ..ما مي خواهيم بخنديم !

ما سوژه مي خواهيم چه كنيم .. ما فيلمبرداري به چه كارمان مي آيد .. ما ديالوگ نمي خواهيم ...

آن زمان، همان زماني ست كه بايد سقوط روند فرهنگ سينمايمان را نظاره گر باشيم و خجالت بكشيم

آن زمان چیزی از منزلت گذشتگان سینمایمان هم باقی نخواهد ماند..مطمین باشید!

و  افسوسمان مي آيد كه نگفتيم : افتخار نمي كنم كه وايسادم و ديدم و ساكت موندم (8)

 

 ...

 

 

پي نوشت:

 1،2،3،4،5،6،7،8 : بخشي از دیالوگهای فيلم " وقتي همه خوابيم"

* سینماهای استقلال و آفریقا در خیابان ولیعصر تهران

درد نداشتن هارو  در بیست ببینید ..

 

 

 

جايگاه ايدئولوژي در هنر تا كجاست؟

 

مرگ تدريجي يك ارزش...

 

 

 

 

اين جهان پر از صداي حركت  پاهاي مردميست

 كه همچنان كه تو را مي بوسند

در ذهن خود طناب دار تو را مي بافند...

 

 

يك ضرب المثل چيني مي گويد هر چيزي به يك بار امتحانش مي ارزد. اما بي شك منظور چيني ها اين نبود كه همان " يك بار" خاطره اي "ناخوشايند" از خود به جاي بگذارد و ختم ماجرا !

 

فريدون جيراني را همه سينمايي ها مي شناسند. جيراني كارگردان ژانر به اصطلاح جذاب سينماي ايران بوده . البته اين تنها يك لقب است و نه آنچنان لباسي متناسب با پيكر سينمايي جيراني.

 

شايد گريز به سوژه هاي كار نشده اي كه توسط جيراني در سینما مطرح شد علت اين لقب دهي باشد..

البته بي ترديد مخاطبين آگاه سينما "‌سوژه يابي صرف" را برابر با "جذابيت صرف" نخواهند دانست.

 

جيراني كارنامه بدي نداشته . از او قرمز را ديده ايم  و سالاد فصل و آب آتش. مجموعه ستاره ها نيز در كارنامه او ديده مي شود. به اضافه شام آخر و پارك وي( كه برداشت ناموفقي از"درخشش"بود).

 

گرچه در ديگر فيلم ها نيز نقش هايي داشته .اما جيراني را كه سابقه كاري اش گويا به فعاليت رسانه اي مي رسد ، با اين عناوين مي شناسند.

اما با بررسي تنها همين چند اثر به راحتي مي توان به علايق اهداف و و دلمشغولي هاي جيراني دست يافت. جالب است كه جيراني در تمامي آثارش به نويسندگان و آنانكه شعر مي گويند علاقه دارد. و اغلب در كاركترهاي انتخابي اش اثري از اختلالات رواني نيز ديده مي شود ..

 

بسياري مي دانند جيراني مي خواهد تابو شكن باشد . اين را از شام آخر و آب و آتش دريافتيم.

و چه خوب بود اگر موفق بود !

بسياري ديگر مي دانند جيراني مي خواهد جذاب باشد.. آنچه را بگويد كه ديگران نگفته اند.

و باز هم چه خوب بود اگر موفق بود.

 

 

اما در اين تارنما نيت ، نيت شوم ! نقد هنري فريدون جيراني كارگردان نام آشناي سينماي ايران نيست.

چرا كه نه تبحر آن در انديشه نگارنده يافت مي شود و نه در ميان اين همه آشفتگي هاي سياست زده رمقي براي آن باقي مي ماند.

اما شايد همين سياست زدگي خود بهانه اي باشد

 

براي سخن گفتن ازمرگ تدريجي يك رويا... و حتي بهانه اي براي اعتراض..        

  

   
اعتراض به مرگ هاي تدريجي يك ارزش و شايد چندين ارزش..

 

ارزش هايي كه باورشان شايد كمي( وفقط كمي)

 از بار نابسماني هاي فكري مي كاهد

و كمي از سياست زدگي هايمان كم مي كند

و كمي از زوال بي صداي باورهايمان جلوگيري مي كند.

 

 

 
دلم مي خواهد بدانم مرگ تدريجي يك رويا به عنوان نخستين اثر تلويزيوني جيراني قصد پر كردن كدامين خلا را داشت؟

مي خواهم بدانم پيام مرگ تدريجي ... آيا براي نسل جوان است؟

يا براي نسل روشنفكر

يا قشر زنان كشور

يا نسل مذهبي جامعه

يا نسل اديب ما يا ..؟

و خلاصه پيام ناشيرين اين سريال جهت دار،چيست؟

 

 

دلم مي خواهد بدانم آقاي جيراني با كدامين نيت سينمايي، تصميم به ساخت اين سريال گرفت؟

 

آيا جيراني نيز به ديگر سفارشي سازان پيوست؟ كه اگر پيوسته، پيوندش را از هم اكنون به وي تبريك گفته و نگاهمان را از كارنامه گذشته و آينده وي عوض كنيم.

                                                                                   

 

دلم مي خواهد بدانم امتيازي كه در عوض ساختن مرگ تدريجي يك رويا و به دنبال آن مرگ تدريجي ارزش هايمان گرفته، بهايش تا چه حد بوده...؟

 

در عجبم آقايان جيراني و علي رضا محمودي( فيلنامه نويس) كه هر دو از روزنامه نگاران مملكت بوده اند، آيا رسالت رسانه اي خود را در مرگ تدريجي ... به جا آورده اند يا رسالت ديگري را ارزشمند تر از آن يافته اند؟

 


روشنفكر در برابر مذهبي

 

جيراني تلاش بسيار كرد تا روشنفكر را (بي آنكه تعريفي جامع از آن ارايه دهد) در برابر قشر مذهبي قرار دهد.

در مرگ تدريجي...، حامد( با بازي زيباي دانيال حكيمي) ، اين مرد صبور مذهبي با سواد در برابر قشر روشنفكر، اما مشكل دار و بي اخلاق و ضد انقلاب قرار گرقته است. بي آنكه تمايزي عاقلانه،‌‌

 و تفاوتي توجيه پذير ميان آنان جدايي افكند.

 

آقاي جيراني! سفارش دهنده شما بايد از ابتدا تعريفي از روشنفكر اجتماعي يا ادبي به شما ارايه مي داد و سپس ادامه ماجرا ...!

 

تلاش ناموفق جيراني در "مقابل هم قرار دادن" اين دو طيف و امتيازات  مثبت و منفي افراطي كه به آنها تعلق گرفته، درهمان قسمتهاي نخستين چشم هر بيننده ي آگاهي را آزار مي دهد...

 


پيام زن ستيزانه آشكار:

 

در بسياري از سريالهايي كه تهيه كنندگان  و سفارش دهندگان آن صدا و سيمايي هستند شاهد گرايشات زن ستيزانه بسیاری هستيم.

اما در سريال مرگ تدريجي ... در كمال تاسف فريدون جيراني آنچنان در عرصه توخالي اين سريال عليه زنان مي تازد كه گويي وقت تنگ است و

جيراني بايد مسووليتش را به زودي( ولو ناقص) به اتمام رساند !

 

 

صحنه هايي شامل تلقينات زنانه منفي سريال، آموزه هاي غير اخلاقي كه توسط زنان انجام مي گردد، مشروب خوري هاي زنانه،ارتباطات نامشروع، ازدواج هاي ناموفق كه مقصر آن زن است و مظلوم معصومش، مرد ! حالتهاي رواني همه و همه در اين سريال انقدر تكرار شد كه پا را از حد و حدود متعادل خود فراتر گذاشت كه هر كودكي نيز با كمي دقت اين پرسش را به زبان مي آورد كه فريدون جيراني با كدامين انگيزه  اينچنين شتابان پيش مي رود ؟

 

(باقی در ادامه مطلب)

 

 

...

 

 

 

* درباره سخنان قابل توجه اخیر رییس سازمان میراث فرهنگی کشور و واکنش های قابل توجه تر !

در ناموس تاریخ ایران ....  بیشتر توضبح دادم ... خواندنش ضرری به همراه ندارد ...!

 

 

 

...

 

 

پ . ن :

 

۱- در انتظار قطعی گاز در زمستان باشید

 

۲- رییس جمهور نیکاراگوئه برای N مين بار به ايران مي ايد!

 

۳- کیهان: خاتمی مورد دارد. احتمالن رد صلاحیت می شود !!!

 

 

۴- به تازگي برخي اعضاي هيات دولت شيوه مناسبي را براي پاسخگويي به خبرنگاران كشف كرده اند .

از اين قرار كه در برابر پرسش خبرنگاران مدتي سكوت كرده و پس از آن با جديت مي فرمايند :

به تو چه !!!

 

( در گفتگوی هفتگی ديروز خبرنگاران با اعضای محترم هیات دولت)

...


ختم کلام:

 

ديالوگي از نمایشنامه خواندني "در انتظار گودو" نوشته سامويل بكت:


پوتزو خطاب به استراگون :

 

اشك هاي دنيا كميت ثابتي دارند ..

چون هر كسي كه گريه كند جاي ديگر يك نفر دست از گريه كردن بر مي دارد.

در مورد خنده هم همين طور است ...

 

  ...

 

   

ادامه نوشته