با دفاع از پایان نامه ، حکایت این پژوهش با محوریت "آسیب شناسی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با کشورهای عربی منطقه" ، به راهنمایی دکتر ابراهیم متقی به اتمام رسید و آنچه باقی ماند، یافته های تاسف باری بود که در طول نگارش آن به دست آمد.
وضعیت هولناک "کتاب" و "کتابخوانی" در سرزمینی با 78میلیون جمعیت و اکثریت جوان، وضعیتی ست که نشانی دیگر از قرار گرفتن ماشین فرهنگ ساز ایران در مسیر سقوط دارد.
اموری همچون خواندن کتاب، خرید کتاب، امانت گرفتن کتاب، و به طور کلی یافتن کتاب امری شده بس دشوار، که موقعیت نابسامانی را در این حوزه آفریده.
بی آنکه بالانشینان فرهنگی و فرهنگ به دست و فرهنگ دوست، فرصت داشته باشند نیم نگاهی به آن بیندازند..
وضعیت چاپ، انتشار، توزیع از یک سو.. و وضعیت مفقود بودن! و ممنوع بودن آثار تالیفی و ترجمه از سوی دیگر، خبر از آینده ای خالی از "دانستن" می دهد که جای علم را می توان در این آینده،با " ارزش ها " و عقاید جناح بندی شده پر کرد.
...
۱-
کتاب هایی که در حوزه کاری من در این یک سال مورد استفاده بود ، نگارش هایی بود که بخشی از آن یا ممنوع الچاپ شده ( در حالیکه تا چند سال پیش این کتاب زیر نظر ممیزی کتاب همین ارشاد خودمان مجوز گرفته بود و چاپ شده بود)
۲-
یا مولفین آن در زندان به سر می بردند ( در حالی که همین مولفین تا چندین سال پیش منصبی و مقامی در دست و پا داشتند . اما امروز که نام کتاب را به زبان می آوری، فروشنده ابروها را بالا میداد و آهسته میگفت : "دیگه نیست خانوم" )
دیگه نیست خانوم ؟ قبلن بود ..امروز نیست؟! قبلن آقای نویسنده پشت میز نشین همین دولتها بود و زیر ساله وزارت ارشاد فخیمه همین سیستم مشغول خدمت رسانی به ملت بود . اما امروز کتاب هایش جمع آوری شده و انتشاراتش هم حاضر به تجدید چاپ نیست..
معادله پیچیده ایست انصافن...
۳-
کتاب هایی هم که توسط نویسندگان مودب و با اخلاص به رشته تحریر درآمده بودند و هنوز صاحب داشتند! به دلیل اهمیت وافر به مقوله مطالعه و کتابخوانی در این جامعه فرهیخته، پیدا کردنشان توانی بالا میخواست و صبری تمام نشدنی و چند جفت کفش مرغوب کتانی..
-چاپش تموم شد ..
-داشتیم .. تو انباره . تا 2 ماه دیگه میاریم بیرون
-نخریدن ما هم دیگه نیاوردیم
-این عنوانو نداریم .. خاطرات کریس دی برگو میخوای؟ ببر طرفدارش میشی
-نویسنده ش بسم اله ننوشته بود اولش ما هم چاپ نکردیم
-ما دیگه چاپ نمیکنیم .. دادیم اون یکی انتشاراتی ..
اون یکی انتشاراتی: دروغ میگن .. برگردوندیم به خودشون
انتشارات اولی : خالی می بندن .. با نویسنده میخواستن یک سوم قیمت حساب کنن معامله شون نشده..
نتیجه : به هوا رفتن وقت چندین ماهه من و امثال من!
۴-
مهمترین نکته در چگونگی نگارش کتاب ها بود.

واقعیت امر اینجا بود که کتاب های مربوط به حوزه مطالعاتی من ، مربوط به ۲ دوره بود.
یک دوره حدودن تا سال 86 و یک دوره از سال 86 تا به امروز..
واقعیتی که به شکل آزاردهنده ای خود را در این حوزه به رخ می کشید، این بود که پژوهش ها ، کتاب ها ، و مقالاتی که در حوزه سیاست خارجی ( چه تالیف چه ترجمه) در بازار کتاب ایران یافت می شود تا سال 86 نوشته هایی است که میتوان به آنها دل خوش کرد.
وقتی به تاریخ تالیف و چاپ و احیانا تجدید چاپ آنها نگاه می کنی، عناوین متعددی از کتب را میتوان پیدا کرد که وضعیت و به طور کلی تحلیل "علمی" را در رابطه با روابط خارجی ایران ارایه می دهند.
و با تاکید بر نظریات آکادمیک و یافته های اثبات شده، برای خواننده از علم سخن می گوید.
اما دوره تولید و رشد آنها، اندک اندک تا سال 85 ، 86 متوقف میشود و نسل جدیدی از تالیفات خود را وارد بازار کتاب ایران می کند.
از این سال ها به بعد متاسفانه ما دیگر شاهد نوشته های تحلیلی از گونه علمی در این حوزه نیستیم و اگر خواهان چنین نوشته هایی باشیم باید به دنبال همان کتاب هایی که ذکر آن رفت بگردیم .
نه آثار جدید.
اما آنچه جای نسل تحلیل های پیشین را می گیرد، کتاب هایی است با همان عناوین آکادمیک ، اما محتوایی که مرغ پخته را به گریه می اندازد.
از این سالها به بعد است که نوشته های کاملا ارزشی، و برگرفته از احساسات شخصی، جای کتاب را می گیرد و آنچه باقی می ماند جای خالی علم است میان این نوشته ها .
انگار که از این سالهای دری باز شد برای بیان هیجانات فردی و واگویه های عاطفی برخی نویسندگان از تمایلات جناحی خود .
انگار نه انگار که رسالت نویسنده به قدری سنگین است که اگر زیر بار آن شانه هایت خم نشد، یک جای کار ایراد دارد!
از سالهای تقریبن 85 و 86 دیگر هر چه بگردی یافت می نشود کتاب هایی که به اصطلاح خودمان به درد بخورد.
آنچه در مغازه ها در دسترس است، بیشتر به نامه هایی می ماند که برای دشمنت یا دوست صمیمی ات نوشتی. هر چه می گردی نظریه ای پیدا کنی.. استنادی بیابی .. استدلالی بخوانی، خبری نیست که نیست..
یا قربان صدقه است یا فحش نامه !
نکته عجیب ماجرا اینجاست که برخی نویسندگان که در طول دوره قبل کتاب های ارزشمندی با نگاهی تحلیلی به رشته تحریر درآورده اند، ناگهان در چندسال اخیر نوشته هایی را به چاپ رسانده اند که در باورت نمیگنجد این نویسنده همان نویسنده باشد.
یعنی هویت علمی این افراد به این زودی تغییر کرد؟!
کتاب دکتر "ف" استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی را که در سال 83 باز میکنی نگاهی معقول دارد بر وقایع موثر در ساختار سیاست خارجی ایران پس از انقلاب. محتوای کتاب و جملات و نظریات به کار برده شده وادارت میکند تا قبول کنی که این نویسنده به راستی استاد دانشگاه در حوزه دیپلماسی خارجی است.
اما همین آقای استاد ناگهان در سال 87 کتابی را می نویسد که از آغاز قربان صدقه دولتیان امروز رفته و نقل و نبات نثار راهبردهای سیاست خارجی آنها می کند!
هر چه ورق میزنی تا دلیلی و برهانی حتی برای همین دل و قلوه دادن ها پیدا کنی،بی فایده است و بیشتر به احادیث و روایات مربوطه برمیخوری تا نظریات موجود در علم روابط بین الملل !
دکتر "م.م" که از اساتید مطرح دانشگاه تهران است در سالهای اخیر کتابی دارد که با خواندن نام آن تصور میکنی خوب چیزی به دستت رسیده . اما از نخستین صفحه هر چه پیش میروی بیشتر به چشمت میخورد :
آمریکای جهانخوار ! به کوری چشم غرب! ما مستضعفین مسلمان ! به یاری خدا سیاست خارجی ما روز به روز بیشتر پیشرفت می کند! این ایادی غرب ! دست پنهان استکبار و....
...
در طول این چندماه جدا از بار فیزیکی و روانی این کار، چنین بحثی بیش از همه افسرده ام کرد ! به شکلی دل نگران نسل بعد هستم .
چون از ما که گذشت و این همه بار علمی برایمان کافیست!
بیچاره نسلی که پس از ما میخواهد کتاب بخواند و به دنبال پاسخ پرسش هایش در کتاب های بی محتوای چاقو خورده ی شهرش بگردد !
...