در سحر واژگانش تامل کردن چه دلنشین است...


نامش نشان از شکوه شعر سرزمینت ..

 

           کلامش معجونی از مهر و موسیقی ..

 

                     شعرش مرهمی ست بر زخم های هر روان ترک برداشته ای

 که گریزان از دغدغه های امروز این آشفته بازار

 در پی گوشه ای آرام نامی آشنا را می جوید..

 

 

کیست که زمزمه ای از کلام سحرانگیز او بشنود و

بر خاطر بی قرارش  نسیم آرامش وزیدن نگیرد؟

 

 

کیست که از او یادی کند و 

طنین روح نواز آن "واژگان بی بدیل" آسودگی را به ارمغان نیاورد..؟

 

 

 

از او گفتن عجب دشوار است

                                           و از او خواندن عجب غرور آفرین..

 

 

با او زمزمه کردن چه دلنواز است

                                          و در سحر واژگانش تامل کردن چه دلنشین..

 

 

اما افسوس..

افسوس که برای گفتن از او هفت دفتر اندک است ..

و هفت حکایت هم حقانیت کلام را به جا نمی آورد..

 

 

افسوس که فهم آنچه سرود و آنچه خواند و آنچه گفت آسان نیست..

 

 

 و عشق.. سرمایه تمام ناشدنی برگ برگ دفترش بود..

 دفتری  مقدس که کرامتی مقدس تر را در خود جای داده..

 

روحی شایسته ی ستایش جهانیان ..

                                                       روحی آزاده .. والا ..  بی قرار...

 

 

همان او که شعر و شعور را در هم آمیخت و

                                                     شکوه کلام را به اوج رساند..

        به اوج حقیقت ..                                                

        به اوج زیبایی ..                

        به اوج عاشق نوازی..                

 

 

...حافظ از معتقدان است ..گرامی دارش..           زانکه بخشایش بس روح مکرم با اوست...

 

                  

 

 ..روزش گرامی باد..

 

 بر تمامی زنده دلانی که  تاریکی شبهایشان را

با شاه بیت های دفترش

 ستاره سوز میکنند...



هشتمین سین

 

امسال هم

هشتمین سین سفره های امسال من و ما ، سختی تحمل وضعیت نابسمانی ست که فقط "امید" میتواند از حجم سنگین آن کم کند..

سختی ولوله بازاری که کشورم با آن دست و پنجه نرم میکند..

روزنامه نگارانی که به جای سفره هفت سین خانه شان در سلول سرد ، تاوان عمل نکرده را پس می دهند

نویسندگان و دلسوزانی که در خانه نیستند..

4 سال  و6 سال و 7 و سال و .....

سختی به تاراج رفتن سرمایه های ملی کشورم ..

سختی نداشتن های مردمی که هر روز استرس آمدن مسیج " قطع یارانه به علت تمکن مالی" نگرانشان کرده..

سختی شنیدن معاملات کلان از جیب های خالی مردم..

سختی تحمل خبرهایی که در آن هربار چند برادر بخشی از سکان کشور را به دست میگیرند و پست های دولتی و خصوصی و اقتصادی و اجتماعی و .... از این یکی به آن یکی پاس داده می شود.

 مضحکه ای که به نمایشی زجرآور مبدل شده..

این یکی به آن میپرد و آن یکی تهدید به افشاگری میکند..

روزی یک نفر اختلاس میکند و رقمش در ماشین حساب نمی گنجد . .

روز بعد دیگری فرار میکند و مردم بی قرار را در صف های بنزین و آشفتگی های این مملکت بی سامان باقی میگذارد و یک آب هم روی هر آنچه خورد و برد !

...

امسال هم هشتمین سین سفره های ایرانی، تحمل سختی هایی ست که کسی نمیداند به کدامین گناه نکرده ، گریبان من و ما را گرفته ...

 

 

 

برای 4 بهمن


می خواستم بمانم

رفتم

می خواستم بروم

ماندم

نه رفتن مهم بود و نه ماندن

مهم

من بودم

که نبودم...



"گروس عبدالملکیان"

با عطر واژگان تو ...

 

"وزش ظلمت را می شنوی" بانو ؟

ظلمتی که حق زیستنمان را گرفته از ما ..

حقی که خودمان هم بر خودمان نمیبخشاییمش ..

 

فروغ شعر زنانه ی ایران !

برای از تو خواندن

           از تو سرودن

                     از تو نگاشتن

چه بسیار واژه که باید

                             واژه هایی همه از جنس زخم.

                             زخم هایی همه از جنس عشق .

                            عشقی همه از جنس تنهایی زن.

 

ماندگار ترین بانو!

بدان

بعد از تو و هفت سالگی هایمان،

"هر چه رفت

همه در انبوهی از جنون و جهالت رفت"..

                                                               ...

                     

                                                              

اما هر بار که    

شب هایمان با ظلمت و صدای باد درآمیخت..

خواندن تو .. عطر واژگان تو ..

زوزه ی باد را از گوشمان برد...

 

...

باز هم پاییز زیباست...

 

یک مهر دیگر آمد..

در میان حجم عظیمی از بی مهری های روا شده ..

به مهرآور ترین ملت تاریخ...

اوج بی مهری های این روزها را نمیتوان اندازه گرفت .. وزن کرد.. شمرد ..

نامهربانان که برخی نقاب دوست بر چهره دارند .. و برخی دیگر آشکارا عداوت می کنند،

در یک کلام ، مهربانی را یزرگترین دشمن خود می دانند..

بی مهری سرلوحه برنامه ها و تصمیمات اینان شده تا با این حربه خط فاصله ای کشیده شوند میان مردم مهربان ِ دیروز و پر کینه ی امروز..

...

یک مهر دیگر آمد و کودکان من و تو بار دیگر به ناچار پشت میزهای کلاس های درس می نشینند.

و ما غافل از آموزه های نا راستی که روا داشته می شود..

کودکان امروز که سازندگان فردای این سرزمین هستند در کتاب های رنگارنگ فارسی  علوم و ریاضی و هنر خود ، هر سال ، بدتر از سال قبل، ذهن های پاک و دست نخورده ی خود را به دست آموزه هایی می سپارند که از آنان نه شیر زنی می سازد و نه قوی مردانی که توانایی چرخاندن فرمان کشتی آبادی  کشورشان را داشته باشند..

 

بار دیگر کتاب های درسی دبستان و دبیرستان کودکان و نوجوانان من و تو دستخوش تغییر شد

و بار دیگر باید تن بدهیم به نشاندن فرزندانمان پای شنیدن درس هایی که در آنها خبری از صداقت و میهن دوستی نیست .. به جای آن آماده سازی کودکانمان را در برابر جنگ نرم میبینیم..

 از تعلیم ساختن و تلاشگری اثری نمیبینی ..  که جای آن را افزایش ایدئولوژی سازی هرچه بیشتر بر افکار فرزندانمان گرفته ..

 و هر چه صفحات کتابها را ورق میزنی از هنر و هنروری آموزه ای برایت نیست..و به جای آن فعالیت های علمی تمدن  اسلامی را میبینی!

و به جای آموزش تحلیل و تفکر، آموزش قناعت و زندگی اسلامی تعلیم داده می شود!

 

                                  

 

 سال به سال دریغ از پارسال برای ساختن اندیشه ی سازندگان فردا..

 

...

 

اما

همچنان

اندکی از مهر پیداست ..

و در این دوران بی مهری

باز هم پاییز زیباست ...!

 

...

ثبت است بر جریده عالم دوام ما...

 

شرمنده ایم..

من و امثال من ..

از روی  دوستانی که زمانی در کنار ما بودند..

در تحریریه ها .. خبرگزاری ها .. سایت ها .. پشت میزها .. در اتاق ها .. پشت کامپیوترها ..

اما امروز نیستند..

 

به همه آنان که به نیت آگاه کردن من و تو و دیگران، روزشان را آغاز و شبشان را به پایان میرساندند ..  و امروز هزینه این رسالت چقدر  گزاف برایشان تمام شده..

 

شرمنده ایم که که کاری از دستان و پاها و زبان و چشمهایمان بر نمی آید .. برای بازگرداندنشان..

 

اما تنها آنچه که می توانیم و کسی یارای آن ندارد که مانع خواستنمان شود، هر چند ناچیز است اما، دعایی ست که در دل و بر زبان برای همه دوستان قلم به دست شناخته و نشناخته کنیم..

 

                               که خداوندگار قلم، صبری به آنان عطا فرماید تمام ناشدنی..

 

و شکیبایی از جنس فولاد همان میله های آهنین،

تا روزهای دوری و رنج ناتمام پشت دیوار ها بودن را،

با سلامت جسم و روان از سر بگذرانند..

و 

بازگردند..

 

 

آمین...

 

 

جای خالی علم در کتاب های علمی امروز...

 

با دفاع از پایان نامه ، حکایت این پژوهش با محوریت "آسیب شناسی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با کشورهای عربی منطقه" ،  به راهنمایی دکتر ابراهیم متقی به اتمام رسید و آنچه باقی ماند، یافته های تاسف باری بود که در طول نگارش آن به دست آمد.

 

وضعیت هولناک "کتاب" و "کتابخوانی" در سرزمینی با 78میلیون جمعیت و اکثریت جوان، وضعیتی ست که نشانی دیگر از قرار گرفتن ماشین فرهنگ ساز ایران در مسیر سقوط دارد.

 

اموری همچون خواندن کتاب، خرید کتاب، امانت گرفتن کتاب، و به طور کلی یافتن کتاب امری شده بس دشوار، که موقعیت نابسامانی را در این حوزه آفریده.

بی آنکه بالانشینان فرهنگی و فرهنگ به دست و فرهنگ دوست، فرصت داشته باشند نیم نگاهی به آن بیندازند..

وضعیت چاپ، انتشار، توزیع از یک سو.. و وضعیت مفقود بودن! و ممنوع بودن آثار تالیفی و ترجمه از سوی دیگر، خبر از آینده ای خالی از "دانستن" می دهد که جای علم را می توان در این آینده،با " ارزش ها " و عقاید جناح بندی شده پر کرد.

...

 

۱-

کتاب هایی که در حوزه کاری من در این یک سال مورد استفاده بود ، نگارش هایی بود که بخشی از آن یا ممنوع الچاپ شده ( در حالیکه تا چند سال پیش این کتاب زیر نظر ممیزی کتاب همین ارشاد خودمان مجوز گرفته بود و چاپ شده بود)

۲-

یا مولفین آن در زندان به سر می بردند ( در حالی که همین مولفین تا چندین سال پیش منصبی و مقامی در دست و پا داشتند . اما امروز که نام کتاب را به زبان می آوری، فروشنده ابروها را بالا میداد و آهسته میگفت : "دیگه نیست خانوم"  )

دیگه نیست خانوم ؟ قبلن بود ..امروز نیست؟! قبلن آقای نویسنده پشت میز نشین همین دولتها بود و زیر ساله وزارت ارشاد فخیمه همین سیستم مشغول خدمت رسانی به ملت بود . اما امروز کتاب هایش جمع آوری شده و انتشاراتش هم حاضر به تجدید چاپ نیست..

معادله پیچیده ایست انصافن...

۳-

کتاب هایی هم که توسط نویسندگان مودب و با اخلاص به رشته تحریر درآمده بودند و هنوز صاحب داشتند! به دلیل اهمیت وافر به مقوله مطالعه و کتابخوانی در این جامعه فرهیخته، پیدا کردنشان توانی بالا میخواست و صبری تمام نشدنی و چند جفت کفش مرغوب کتانی..

-چاپش تموم شد ..

-داشتیم .. تو انباره . تا 2 ماه دیگه میاریم بیرون

-نخریدن ما هم دیگه نیاوردیم

-این عنوانو نداریم .. خاطرات کریس دی برگو میخوای؟ ببر طرفدارش میشی

-نویسنده ش بسم اله ننوشته بود اولش ما هم چاپ نکردیم

-ما دیگه چاپ نمیکنیم .. دادیم اون یکی انتشاراتی .. 

اون یکی انتشاراتی: دروغ میگن .. برگردوندیم به خودشون

انتشارات اولی : خالی می بندن .. با نویسنده میخواستن یک سوم قیمت حساب کنن معامله شون نشده..

 

نتیجه : به هوا رفتن وقت چندین ماهه من و امثال من!

 

 

۴-

مهمترین نکته در چگونگی نگارش کتاب ها بود.

 

                   

 

واقعیت امر اینجا بود که کتاب های مربوط به حوزه مطالعاتی من ، مربوط به ۲ دوره بود.

یک دوره حدودن تا سال 86 و یک دوره از سال 86 تا به امروز..

واقعیتی که به شکل آزاردهنده ای خود را در این حوزه به رخ می کشید، این بود که پژوهش ها ، کتاب ها ، و مقالاتی که در حوزه سیاست خارجی ( چه تالیف چه ترجمه) در بازار کتاب ایران یافت می شود تا سال 86 نوشته هایی است که میتوان به آنها دل خوش کرد.

وقتی به تاریخ تالیف و چاپ و احیانا تجدید چاپ آنها نگاه می کنی، عناوین متعددی از کتب را میتوان پیدا کرد که وضعیت و به طور کلی تحلیل "علمی" را در رابطه با روابط خارجی ایران ارایه می دهند.

و با تاکید بر نظریات آکادمیک و یافته های اثبات شده، برای خواننده از علم سخن می گوید.

 

اما دوره تولید و رشد آنها، اندک اندک تا سال 85 ، 86 متوقف میشود و نسل جدیدی از تالیفات خود را وارد بازار کتاب ایران می کند.

از این سال ها به بعد متاسفانه ما دیگر شاهد نوشته های تحلیلی از گونه علمی در این حوزه نیستیم و اگر خواهان چنین نوشته هایی باشیم باید به دنبال همان کتاب هایی که ذکر آن رفت بگردیم .

نه آثار جدید.

اما آنچه جای نسل تحلیل های پیشین را می گیرد، کتاب هایی است با همان عناوین آکادمیک ، اما محتوایی که مرغ پخته را به گریه می اندازد.

 از این سالها به بعد است که نوشته های کاملا ارزشی، و برگرفته از احساسات شخصی، جای کتاب را می گیرد و آنچه باقی می ماند جای خالی علم است میان این نوشته ها .

انگار که از این سالهای دری باز شد برای بیان هیجانات فردی و واگویه های عاطفی برخی نویسندگان از تمایلات جناحی خود .

انگار نه انگار که رسالت نویسنده به قدری سنگین است که اگر زیر بار آن شانه هایت خم نشد، یک جای کار ایراد دارد!

از سالهای تقریبن 85 و 86 دیگر هر چه بگردی یافت می نشود کتاب هایی که به اصطلاح خودمان به درد بخورد.

آنچه در مغازه ها در دسترس است، بیشتر به نامه هایی می ماند که برای دشمنت یا دوست صمیمی ات نوشتی.  هر چه می گردی نظریه ای پیدا کنی.. استنادی بیابی .. استدلالی بخوانی، خبری نیست که نیست..

یا قربان صدقه است یا فحش نامه !

 

نکته عجیب ماجرا اینجاست که برخی نویسندگان که در طول دوره قبل کتاب های ارزشمندی با نگاهی تحلیلی به رشته تحریر درآورده اند، ناگهان در چندسال اخیر نوشته هایی را به چاپ رسانده اند که در باورت نمیگنجد این نویسنده همان نویسنده باشد.

یعنی هویت علمی این افراد به این زودی تغییر کرد؟!

 

کتاب دکتر "ف" استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی را که در سال 83 باز میکنی نگاهی معقول دارد بر وقایع موثر در ساختار سیاست خارجی ایران پس از انقلاب. محتوای کتاب و جملات و نظریات به کار برده شده وادارت میکند تا قبول کنی که این نویسنده به راستی استاد دانشگاه در حوزه دیپلماسی خارجی است.

اما همین آقای استاد ناگهان در سال 87 کتابی را می نویسد که از آغاز قربان صدقه دولتیان امروز رفته و نقل و نبات نثار راهبردهای سیاست خارجی آنها می کند!

هر چه ورق میزنی تا دلیلی و برهانی حتی برای همین دل و قلوه دادن ها پیدا کنی،بی فایده است و بیشتر به احادیث و روایات مربوطه برمیخوری تا نظریات موجود در علم روابط بین الملل !

 

دکتر "م.م" که از اساتید مطرح دانشگاه تهران است در سالهای اخیر کتابی دارد که با خواندن نام آن تصور میکنی خوب چیزی به دستت رسیده . اما از نخستین صفحه هر چه پیش میروی بیشتر به چشمت میخورد :

آمریکای جهانخوار ! به کوری چشم غرب! ما مستضعفین مسلمان ! به یاری خدا سیاست خارجی ما روز به روز بیشتر پیشرفت می کند! این ایادی غرب ! دست پنهان استکبار و....

 

...

 

در طول این چندماه جدا از بار فیزیکی و روانی این کار، چنین بحثی بیش از همه افسرده ام کرد ! به شکلی دل نگران نسل بعد هستم .

چون از ما که گذشت و این همه بار علمی برایمان کافیست!

 

بیچاره نسلی که پس از ما میخواهد  کتاب بخواند و به دنبال پاسخ پرسش هایش در کتاب های بی محتوای چاقو خورده ی شهرش بگردد !

 

...

 

آخرش یه شب .. ماه میاد بیرون ..

 

" هیچ کس هیچ چیز به یاد ندارد ..

این که چه کرده ای مهم نیست..

این که چه نکرده ای مهم است.

دوباره یکی می رود و ما همه دسته گلهای پوسیده را به پایش پرتاب می کنیم..."

 

شهیار قنبری درباره ات چه دلنشین گفت... دوباره یکی می رود و ما...

 

"... سوگواران گناهکار دوباره انگشت اتهام به جانب یکدیگر دراز می کنند که بگویند: من بی گناهم..

تو بودی که دست او را نگرفتی.. تو بودی که گذاشتی تمام شود... و باری آرام می گیرند ..

و به بستر می روند..

حافظه ملی ما پاک پاک است، حافظه هنری هم...."

 

اما تو تمام نشدی... اسطوره شدی.. اما تمام نشدی..

تو تازه آغاز شدی..

گرچه به قول شهیار حافظه ملی و هنری ما ایرانیان این وقتها پاک پاک می شود..!

خوبی این پاک شدن این است که برای رهایی از رنج وجدانمان، پس از رفتن، دل به زخم صدایت می سپاریم و ناله ات، ناله ی درونمان را آرام می کند..

 

 

تلخ است گفته شهیار درباره ات..اما حقیقت است که:

                                                              

 

 

              "... برای کسی شدن،

               برای اسطوره شدن،                    

               برای به اوج رسیدن،

برای این که تار نماها از مرثیه لبریز شوند ،

                     باید مُرد..."

 

 

 

 

 

ما امروز دسته گلی نداریم که به سویت پرتاب کنیم.. حتی پوسیده ..

اما در این روز هایی که

کوچه ها باریکن .. دکون ها بسته ست..

خونه ها تاریکن .. طاق ها شکسته ست..

 

تنها دل به ناله حنجره ات خوش کرده ایم که زمانی گفتی

                                     

                                        آخرش یه شب ..     ماه میاد بیرون ...

 

 

...

 

                                                        "روز خبرنگار مبارک "

 

 

از: روزنامه نگاران در حبس.. روزنامه نگاران بیکار.. روزنامه نگاران بی آینده.. روزنامه نگاران رفته از خاک.. روزنامه نگاران بی قلم.. روزنامه نگاران نگران.. روزنامه نگاران بی روزنامه ...

 

 

به: دولت مهر ورز

 

 

 

بزرگ بانو ! تو جاودانه تر از این حرفهایی...

 

نام فروغ فرخ زاد از لیست کتاب شاعران حذف شد

 

قابل پیش بینی بود ..

فروغ زن بود

خط قرمزها را شکاند

حرف زد ..

همینها کافی ست برای خط خوردن نام فروغ شعر ایران از لابه لای کتابها

...

زمانه ای که در آن  ارتفاع نردبان به حقیری  گودالی سیاه می رسد..

زمانه ای که در آن زنی که شعر زنانه را به بلوغ میرساند ، به هزاران گناه متهم میشود و اینگونه خط بر نام پر شکوهش می کشند چه زمانه ای است ؟

با این تصور  شوم که خط کشیدن روی نام فروغ شعر ایران، نام او را بی فروغ می کند !

و  کلام او را  از خاطر می برد

از خاطر نسلی که فروغ سرمشق شاعرانش بود و دل گویه هایش ، درد دل زنان این سرزمین ..

 

نازنین بانو!

حیرت مکن که بعد از تو و هفت سالگی هایت ، هر چه بود دروغ بود و کبودی

حالا این ما هستیم که به جای تو از نهایت شب حرف می زنیم

شبی که روشنایی پر فروغ آسمان ادبش را در کتابهایمان حذف می کنند.. انگار که با حذف نام تو ، جهان تو را از خاطر می برد !

چه خیال مضحکی!

مگر میشود  از یاد برد شهرت طنازترین شاعر زمان را ؟

 

                    

 

ماندگار ترین بانو!

شاملو بیراه نگفت که:

 نامت سپيده دمي است كه بر پيشاني آفتاب مي گذرد، متبرك باد نام تو

 و مشتی سیاهی باد بر نام کسانی که به بهانه دیپلماسی فرهنگی  تو را نادیده می گیرند!!!

نا آگاهانی که اگر بگویی دیپلماسی فرهنگی را تعریف کن خیره خیره نگاهت میکنند ، تو را نمی بینند ، که روح بزرگ تو در اندیشه های کوچک جای نمی گیرد..اما غافلند از اینکه ندیدن تو فاجعه ای است برای شعر دیروز و امروز و فردا ..

 

دیپلماسی فرهنگی و دولتی نام شاعران کتاب شعر را تعیین کرد .. اما چقدر این روزها جای دیپلماسی ملی خالی است  .. ملتی که وقتی نام تو می آید ، از هر جنس و قشر و آیین و مذهبی، کلاه از سر بر میدارند و به نشانه ارادت به شعر تو که از شعورت آمده بود، با احترام اسم زیبای تو را یاد می کنند

 

زن ترین شاعر !  

مهربان تو بودی و نامهربان ما ..

همین روزها به خانه ات می آیم .. نه برای اینکه چراغی بیاورم برات .. تو روشن ترینی ..

تو خود فانوس راه شاعران پس از خود بودی..

می آیم تا از غصه این روزها بگویمت .. روزهایی که به قول خودت

کسی به فکر گل ها و ماهی ها نیست
کسی نمی خواهد
باورکند که .... قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است

 

بیراه نبود که میگفتی من سردم است و انگار هیچ وقت گرم نخواهم شد

تو تابو شکنی بودی که کلامت به مذاق خیلی ها خوش نمی آید

 

شاعر ترین زن!

تو پرنده ای هستی که شاید بی خردان نامت را خط بزنند و به خاطر دیپلماسی فرهنگی ، بی فرهنگی را به اوج برسانند و شاعران بیگانه را جای تو بنشانند و به خیال خام خود بالت را قیچی کنند ..

اما همه ما پرواز با شکوه  کسی که مثل هیچ کس نبود  را در پهنه آسمان شعر پارسی به خاطر سپرده ایم..تا همیشه

 

                          

 

                      مظلوم ترین شاعر پارسی گو !

                                                          تو جاودانه تر از این حرفهایی ...

 

 

 

مردی که حتمن باید او را شناخت

 

"...بشر، محكوم است، زیرا خود را نیافریده و در عین حال، آزاد است، زیرا همین كه به این جهان پرتاب شد مسوول همه ی كارهایی است كه انجام می دهد..."

 ...

امروز ۱۵اوریل سالروز درگذشت مردی ست که اگر تاریخ فلسفه و ادبیات مثل او چندتایی دیگر هم داشت، شاید اوضاع زندگی کمی قابل تحمل تر میشد!

زمانی که مردی هم فلسفه بداند و هم ادبیات را دگرگون کند و هم منتقد باشد.. هم رسالت روشنفکری را بر دوش بکشد و هم اندیشه اش را به کاغذ کاهی روزنامه و  خاک صحنه تاتر آغشته کند، هم از عشق بگوید و هم وجود انسانی ات را برایت بشناساند، وضعی پیش می آید که که امروز سالها پس از زوال جسمش، اندیشه اش همچنان دست به دست ، کاغذ به کاغذ  کتاب به کتاب می چرخد . 

و همین باعث می شود درباره اش نوشتن، کار سختی شود..

اما چه بنویسیم چه ننویسیم ، ژان پل سارتر ، کسی است که باید او را شناخت. این "باید" شاید از جنس باید هایی باشد به قول خودش به آن محکومیم.. چون به نفع ماست!

سارتر مردی بود که برای نخستین بار جسارتی تاریخی به خرج داد و از اصالت وجود بشر حرف زد. وجود را به تصویر کشید و گفت: یک موجود هرگز نمی‌تواند وجود موجودی دیگر را توجیه کند! (۱)

 

خدای روشنفکری  فرانسه در21  ژوئن ۱۹۰۵ به دنیا آمد و  ۱۵ آوریل ۱۹۸۰ در مراسمی با شکوه و بدرقه پنجاه هزار نفر از دوستادارانش به مرگ پیوست.گرچه میگفت مردن کافی نیست باید به موقع مرد.(۲)

اما به نظر می آمد هنوز حرفها برای گفتن داشت و نمایشنامه ها برای نوشتن..هنوز ادبیات آن روز فرانسه به شوک های ادبی وی محتاج بود و روشنفکران آن زمان نیازمند بازسازی رسالتشان توسط اندیشه های بدیع سارتر..

                      

 

هیچ کس حق ندارد بگوید اینکه سارتر را نابغه زمان خود بدانیم حرف گزافی ست.

 او مسوول تر از آن بود که نگوید

وظیفه شناس تر از آن بود که ننویسد

سارتر خود را شناخته بود.. نبوغ خود را .. و میدانست این کوله بار سنگین رسالت روشنفکری اگر بر زمین گذاشته شود ، وای به حال آیندگان ..

"... مستقیم ترین دشمن روشنفکر کسی است که من او را "روشنفکر قلابی" می نامم.. روشنفکر قلابی، مثل روشنفکر واقعی"نه" نمی گوید.. بلکه " نه..ولی..." را رواج می دهد..

یا "می دانم..اما..." را. این دلایل روشفکر واقعی را به شدت آشفته می کند.." (۳)

 

او می نوشت تا با تصویرگری های زیبای هنری ، فلسفی ، ادبی اش زمانه ی تلخ خود را در آن روزگار مه گرفته چاره ای جوید .. علت را پیدا کند و انسان را برای انسان تعریف کند.. زندگی را با مرگ بشناساند و مرگ را با زندگی...

تهوع /دست‌های آلوده / مگس‌ها / هستی و نیستی / دیوار / کلمات / کار از کارگذشت / شیطان و خدا / روسپی بزرگوار /راه‌های آزادی /سن عقل /مرگ در جان /مرده‌های بی کفن و دفن /چرخدنده /بازیگر و قربانی /خانواده خوشبخت /گوشه نشینان آلتونا / زنان تروا /در دفاع از روشنفکران /جنگ شکر در کوبا/ ادبیات چیست /اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر... حاصل عمر گرانقدر سارتر بودند که در همه انها با با ظرافت منتقدانه اش فریاد میزد: بودن مقدم بر ماهیت است..

 شک نکنید اینها آثاری بودند که اگر نگاشته نمیشدند بخشی از تاریخ فلسفه خالی می ماند.

قهرمان رمان جاودانه سارتر ،" تهوع"، در واقع تصویری از خود اوست.. او که با مشاهده پوچی های این روزگار و ارزش ستیزی های نامردمان اطراف هر لحظه احساس تهوع خود را سرکوب می کند..

 وقتی تهوع را میخوانی باید با روکانتن یکی شوی تا بدانی سارتر چه می گوید.. گرچه در میان کتاب شاید حس کنی که میل به بالا آوردن هرآنچه داری که در ذهنت جای گرفته .. اما با آنتوان روکانتن راه بیا  و همچون او به موسیقی و ادبیات دل ببند تا از مهملات هستی که وجود تو را فرا گرفته رهایی یابی...

 

 "مگس ها" اما حکایتی دارد که تا به پایان نرسانی اش ، پایین گذاشتنی نیست...در مگس ها میفهمی وقتی خدا باشی و بیافرینی نمیتوانی جلوی کارهای انسان را بگیری.. چون تو او را آزاد آفریدی...در مگس ها ژوپیتر خدای خدایان پرده از رازی برمیدارد که دغدغه سارتر بود:

"... راز دردناک خدایان و پادشاهان این است که انسانها آزادند..و انها (انسانها) این را نمی دانند .. هر آن دم که آزادی در روح انسانی شعله انداخت، دیگر خدایان در برابر این انسان قدرت به کمال از دست می دهند..زیرا این مساله ای است انسانی.. و تنها مربوط به انسانها..بر انسان است که به آن بپردازد یا آن را در نطفه خفه کند..." (۴)

                                                    

 

مفهوم آزادی و مسوولیت فردی همدم روز و شب ذهن سارتر بود..

مفهومی که در تمام آثارش خود را به رخ می کشد..

اما نه آن آزادی که تعریف شده در کتابها و اشعار حماسی...

به قول سارتر انسان محکوم به آزادی است..(۵)

 

 

 آنچه که در هستی و نیستی مغز تو را درگیر میکند ... اول هستی بود یا نیستی ؟!

که ایا نیستی خود می تواند نوعی هستی باشد؟! پس در این صورت نیستی در این هستی نیست!

 

گوشه نشینان آلتونا اما روایت آشکار تنهایی امروز من و توست.. بخوانیدش اگر میخواهید به عمق انزوای اندیشه ی انسان قرن امروز و عجزش در برابر این تنهایی پی ببرید..

لابه لای صفحات، گیر کردن انسان امروز را در عمق انزوای خویشتن نشان میدهد..چبری که نه میتوانی خود را از آن خلاص کنی و نه میتوانی به آن ادامه دهی .. خودش درینباره میگوید: زندگی هر چه پوچ‌تر باشد مرگ تحمل ناپذیرتر می‌شود..

تنگنای عجیبی است.. اجباری که یارایی خلاصی از آن را نداری... شرایطی که هر یک از ما بارها درونش دست و پا زده ایم... اما بی حاصل ... " ما در این عالم تنها هستیم و تنها وسیله خلاص ما این است که یکدیگر را دوست داشته باشیم..."  (۶) 

شاید هم به قول خود سارتر:

همه چیز كشف شده است، مگر چگونه زیستن!  

 

خوشبختانه نوشته های سارتر در ایران با اقبال مردمی چشمگیری روبرست.. گرچه برخی از آثار وی چاپ نشده و برخی هم با چاقوی ممیزی تکه هایی کوچک اما ارزشمند از آن باقی مانده..

مانند "سن عقل" که به دلیل جسارت سارتر در ترسیم صحنه های ارو تیک نوشتاری فعلن موجود نمی باشد ..

یا "روسپی جوانمرد" که چاپ افست آن شاید تنها در برخی بساطهای پهن شده در کنار خیابان فروخته شود.. اما با این حال نمی توان با حذف نوشته ها و کتب سارتر اندیشه جلادهنده او را حذف کرد.

 مردی که با همراهی یار همیشگی اش سیمون دوبووار ، خدماتش به پیکر فلسفه فنومنولوژی ( پدیدار شناسی) و بسط اصالت وجود انسان ( اگزیستانسیالیسم)، اندیشه ای را وارد تاریخ ادبیات و هنر کرد که تا همیشه جاودان می ماند و تاثیر گذار...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سارتر مردی ست که حتمن باید او را شناخت تا با زندگی در شرایط سخت راحت تر کنار آمد..

 

وسرانجام:

 

ما نقش قهرمان را بازی می کنیم.. چون ترسوییم

نقش قدیس را بازی می کنیم.. چون شریریم

نقش آدمکش را بازی می کنیم.. چون در کشتن همنوعان خود بی تابیم

و اصولا از آن رو نقش بازی می کنیم.. که از لحظه تولد دروغگوییم...

 

...

 

 

پی نوشت:

 (۱) : تهوع، ص ۳۰۸

(۲) :کلمات ص 25

(۳) : در دفاع از روشنفکران ص11

(۴) : مگس ها ص 115

(۵) : هستی و نیستی

(۶): کار از کار گذشت ص136

...

از4بهمن 59 تا 4بهمن 88

 

من 4بهمن 1359 به دنیا آمدم .. روز شنبه 17ربیع الاول و 24ژانویه 1981میلادی

گویا قرار بوده دیرتر به دنیا بیام.. اما اغلب زنان باردار آن زمان نوزادان خود را کمی زودتر به دنیا آوردند..به دلیل آغاز حملات جنگی و تنش های ناشی از بمباران و موشکباران و خرد شدن شیشه ها روی سرشان و ...

...

از زمان انقلاب 57 و تحولاتش 2سال میگذشت که جنگ شروع شد..

جنگی که 8سال طول کشید ..

طولانی ترین جنگ قرن جنگ ما بود ..

...

شک ندارم بسیاری مثل من هنوز صدای گوشخراش آژیر قرمز رو به یاد دارند و وقتی صدایی مشابه به گوش میرسد هنوز شاید تن من و هم نسلان و بزرگترهای ما بلرزد و استرسی ناشناخته روان ما را بلرزاند ..

شنیدن آن صدا، یعنی چند ساعتی حبس در زیرزمین های تاریک و ترستاک به تلخی تو را دعوت میکند!

...

اما طولانی ترین جنگ قرن بلاخره تمام شد..

و ماندنی ترین یادگارهایش شهرهای ویران بود و فرزندان بی مادر و پدران بی فرزند

و کشته روی کشته .. و سهمیه بندی غذا و دارو و سوخت های نفتی و گازوییلی و... که با مرارت در صفهای طولانی به دست می امد، سهمیه بندی شده بود و سهمیه تو مشخص و نه بیشتر..!

...

چاره ای نبود .. می بایست قبول کرد ..

جنگ بود و دیگر هیچ ..

جنگی که تحمیل شد .. گرچه هیچگاه تومانی ناچیز هم از جنگی که به ما تحمیل شده بود برای جبران، به دارایی این کشور ویران شده داخل نشد..

ندادند یا نخواستیم ؟.. نمی دانم..

...

آن روزها من خردسال بودم..با جنگ به دنیا آمده بودم و امروز به همین خاطر به نسل ما میگویند فرزندان جنگ ! گرچه وقتی فکر میکنم ، تامل و تعامل، چشمگیرترین خواسته های من و هم نسلانم بود و بس ...و نه جنگ و خشونت..  و  امروز هم همچنین...

...

روزگار جنگی ما تمام شد .. اما خاطرات جنگی ما نه اکنون ، نه هیچ زمان دیگر از پیکره ی نسل من و نسل پیش از من و نسل پس از من جدا نخواهد شد ..

پس از آن هم همگان هنوز در توهم واهمه های موشکی و آزیرهای رنگارنگ باقی مانده بودند

عده ای تا ابد داغدار نداشته های خود ماندند

و عده ی دیگر  خیره به فردای مبهم خود با ذهنی پر از تشویش ...

...

خرداد 76  آمد .. هم نسلان من که فرزندان جنگ بودند ، حضور  سیاسی را تجربه کردند و از همان روزها بود که جنگی دیگر از نوع داخلی و نرم و لطیفش شروع شد .. گرچه من که خود فرزند جنگی خونبار بودم هیچ گاه نفهمیدم  ملتی که 8سال بی وقفه خون داد، آیا ارامش حق او بود بلاخره ؟ یا نبود؟

...

پس از جنگ  که شایسته ترین هموطنان را از ما گرفت ، آغاز آشفتگی های سیاسی از نوع چپ و راستش و بالا و پایینش دیگر قابل تحمل نبود .. اما اختیار که دست ما فرزندان جنگ نبود ..

...

تحریم  شدیم..اما ککمان نگزید..تحریم برای ما کارکرد چیزی را داشت در مایه های اسفناج برای ملوان زبل.. قویترمان کرد..

...

اما با این حال به خاطر تحریمی که هیچ اثری روی ما نداشت و ندارد هواپیماهایمان سقوط می کند.. و جز لاشه ای از دست و پای عزیزانمان چیز دیگری باقی نمی ماند ..

...

جدیدن قطارهایمان هم از ریل خارج می شود .. و چیزی جز آمار کشته شده ها باقی نمیگذارد..

...

جریان چیست ؟  تحریم که برای ما مانند نیش پشه است روی بدن فیل ..

پس ما پول نداریم..   

اما ما پول داریم..

انقدر پول داریم که  آقایی  که او هم اتفاقن هم نسل من است امروز گفت 200میلیارد ریال اختصاص داده به جوانان کشورهای دیگر که 100 میلیارد آن برای برای افشای سرخوردگی جوانان امریکایی و صد میلیارد ریال دیگر نیز به انعکاس مظلومیت جوانان فلسطینی است..

...

اما شاید هم شوخی کرده.. چون اگر ما پول داشتیم که چنین  صحنه هایی  را نمی دیدیم !

...

 

 

من 4بهمن 59 به دنیا آمدم .. و امروز 4 بهمن 88 است..

من فرزند همان جنگی هستم که  تنها میراثش خون بود و خرابه .. 

اما من و ما،  نجیب ماندیم و آرام...

...

 

من و هم نسلانم روزهای پرتنشی را گذراندیم .. اما من امروز قانع تر از همیشه هیچ نمی خواهم جز

فردایی که به روشنی پرتو  آفتاب در سپیده دم باشد..

عزت ملی تا سرمان بالا و نگاهمان به شکوه دماوند باشد...

 

 

...

 

                                                زردها، بیهوده، قرمز نشده‌اند..

                                             قرمزی رنگ نینداخته بیهده بر دیوار

                                                         صبح پیدا شده اما

                                                        آسمان پیدا نیست...

 

گرته روشنی مرده برفی همه کارش آشوب...

بر سر شیشه هر پنجره بگرفته قرار

 

                                            من دلم سخت گرفته است از این

                                            میهمانخانه ی

                                                              مهمان‌کُش ِ

                                                                               روزش تاریک...

                                       که به جان هم نشناخته،  انداخته‌ است

                                                       چند تن خواب‌آلود

                                                       چند تن ناهموار

                                                       چند تن ناهشیار

 

                                            من دلم سخت گرفته است از این

                                        مهمانخانه ی مهمان‌کُش ِ روزش تاریک...

 

 

برای او..   که اسطوره می ماند..

 

تنها آمد..

تنها خواند..

تنها رفت..

 

خواندني ها كم نيست ..
من و تو كم خوانديم ..

 

این رسم دیرینه ما ایرانی هاست .. تا هستند ، هستند ..

اما به محض رفتن .. یادمان می آید..

که او یک اسطوره بود ..     که کاش نمی رفت !

 

رستني ها كم نيست
من و تو كم بوديم ..
                          خشك و پژمرده.. و تا روي زمين خم بوديم
..

 

مثل استاد دیگر نیست .. مثل استاد دیگر نمی آید.. افسوس زمانی که بود قدرش ندانستیم..

اما هر سال ۹ شهریور یادمان می آید که مثل نوای حنجره استاد دیگر به گوشمان نمی رسد..

افسوس..


گفتني ها كم نيست / من و تو كم گفتيم

                               مثل هذيان دم مرگ از آغاز چنين درهم و برهم گفتيم ..

 

می گویند دخترک جوانی همچون بسیاری دیگر دل به فرهاد بسته بود.. نامه ای نوشت و شرح دلبستگی سرود..فرهاد در جواب نامه نوشت:

به ستارگان زندگیت نزدیك نشو.. كه ستارگان  از دور زیبا هستند. 

هرچه به ستارگان زندگی نزدیك تر شویم بیشتر از آنها بدمان می آید.

نزدیك تر نشو، بگذار ستارگانت ستاره بمانند،

بگذار بهترین تصویر از ستاره ات در ذهنت بماند.

بگذار ستاره ای برایت باقی بماند...


           ديدني ها كم نيست ..
                                                 من و تو كم ديديم ..

                         بي سبب از پاييز جاي ميلاد اقاقيها را پرسيديم ..

 

ما که قدرش ندانستیم زمانی که بود .. تنها بی مهری هایمان را نثارش کردیم و بس.. !

لااقل این روزها .. یادش گرامی بداریم ..

              

من و تو كم نه كه..

بايد شب بي رحم و گل مريم و

بيداري شبنم باشيم

 

من و تو خم نه و .. درهم نه و .. كم هم نه..

كه مي بايد با هم باشيم

 

من و توحق داريم..

كه به اندازه ي ما هم شده با هم باشيم..

 

                                   من و تو حق داريم

                                                                بدويم تا دم صبح...

 

...

به مادرم گفتم

دیگر تمام شد..

همیشه پیش از آنکه فکر کنی

                                              اتفاق می افتد...

باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم

...                                                                           

     

من که نبودم آن روزها...

اما هر بار و هر سال ..

انگار که یک ۲۴ بهمن ۱۳۴۵ دیگر است،برای بی قرارانت

 

ماندگارترین بانو !

 هر سال  این جمله را این روزها باید زمزمه کنم ..

 و امسال نیز هم:

 

 

 هنوز

 وقتی روزهای رفتنت که می شود.. در کوچه باد وزیدن می گیرد...

 

...

 

۱۳ اگوست برابر با ۲۲ مرداد روز جهانی چپ دستان مبارک

نخستین بار سازمان جهانی در سال 1976 این روز را، روز جهانی چپ دستان اعلام کرد ...

این روز را در جهاني كه راست دست‌ها در آن اكثريت چشمگيري دارند، و تنها به ۱۱٪ مردم جهان اختصاص دارد، به خاطر خودم و همه چپ دستان عالم گیتی گرامی می داریم ...

* چپ دستان در حال حاضر ۱۱٪ جمعیت دنیا را شامل می شوند

* تمام خرس های قطبی چپ دست هستند!                    

                                                                             

* افراد چپ دست مشهور در دنیا:

لئوناردو داوينچي،  بتهوون ،

 از شش پرزيدنت اخير آمريکا چهارتاشان: فورد، ريگان، بوش (پدر) و کلينتون،

اسکندر مقدوني ، ناپلئون ،فيدل کاسترو

سيمون بوليوار , گاندي , ارسطو , چارلي چاپلين 

نيچه ، مارادونا ،بيل گيتس  ،جلال آل احمد  

راکفلر،  ميكل انژ، 

پيکاسو، باخ، فرد آستر ، پرنس چارلز،

اسحاق نيوتن ، مونتسكيو، ابن خلدون ، جبران خليل جبران

جرج مايکل ، رافائل ، رابرت دنيرو ، نيكول كيدمن ، رامبران  و سمیرا فرخ منش...

 

*چند نکته منفی:

مردان ژاپني حق داشتند زن چپ دست را طلاق بدهند!

اسكيموها فكر مي‌كردند كه چپ دست‌ها جادوگرند!

در زبان لاتين چپ را ‪ sinister‬مي‌گفتند كه به معني شوم و نحس و بد يمن است!

 

*امسال هم مثل سال گذشته گردهمایی چپ دستان در بیمارستان خیریه محک( مخصوص کودکان سرطانی) برگزار می گردد ..

آدرس: اقدسیه.سه راه ازگل. بولوار اوشان.بولوار جنت. بولوار محک . از ساعت ۱۴ الی ۱۷

مرتبط:

 چپ دستان از مشكلاتشان مي گويند

خصوصیات رفتاری چپ دست ها

 چپ دستی...

مطلب سلامت نیوز درباره چپ دستان

 مطلبBBCدرباره چپ دست ها

نوبت چپ دست هاست

و

سایت جهانی چپ دستان Left Hander s

 

 *مشکلات رایج میان چپ دست ها:

دنده عوض کردن هنگام رانندگی، قیچی کردن ، سلام احوالپرسی و دست دادن!

کارد و چنگال دست گرفتن وبه طور کلی غذا خوردن بدون اینکه بغل دستی اذیت شود،

نبودن میز و ها و صندلی های مخصوص چپ دستان در کلاس های درس،

ساخت اغلب وسایل ورزشی

صفحه طراحی شده روی کیبورد کامپیوتر که مخصوص راست دستها طراحی شده . و ...


يك روزگار پر از دغدغه


يك زندگي پر از واهمه


يك كوله بار پر از كلمه ..

                                   رنگ به رنگ .. حرف به حرف..

 


صحنه ي جذابي ست پرده هاي نمايش زندگي اش:


او ، صبحش را با دغدغه ي ديگران آغاز مي كند..


روزش را با واهمه ي "ندانستن" به دانايي مي رساند..


شبش را با همدمان شبانه اش.. "قلمي و كاغذي" .. مي گذراند ..

 


وقتي در پهناي شب، زير پيكر سياه ستاره سوز،


يك شهر .. يك كشور.. يك ملت..در خواب است..


او ، در سكوت سپيد رنگ كاغذي اش، آنقدر با واژه عشق بازي مي كند،


تا صبحي دگر، لبريز از دغدغه هاي سخت و خواستني به او سلام دهد..

 


"سخت و خواستني"

 


                               همه آن چيزي كه او مي طلبد از اين روزگار نامراد..

 

 


در جهان اول ، به او سلام مي كنند!
در جهان سوم خطرناك نامش مي نهند!


وليكن به پشتوانه آفريننده ي قلم ،باكي نيست ازاين همه ناسپاسی كه درحقش رواست


چون او


حرمت قلم را پاس مي دارد.. با صداقت


 به آگاهي مي رساند ندانستگان را .. با شجاعت


به زير مي كشد نامردمان قلم شكن را... با جسارت

 

 

.

 


او  ،  يك  خبرنگار  است . . .

 

 

.

.

 

 

وز هیبت قلم
فرعون اگر به تخت نلرزد
دیگر

    جهان ما به چه ارزد؟

    

.

.

 


روز خبرنگار ..

سالروز دوباره ي پاسداشت قلم ..

                                             بر تمامي پيشگامان عرصه ي آگاهي به شادي ...

 

 

.

.

.

.

.

 

* به یاد همه یارانی که نام فیلترینگ یا برچسب توقیف را یدک می کشند،

 آرزو کنیم روزگاری پر از نوشتن های دوباره را..

 

** به بهانه ی چنین روزی،مهمان رييس جمهور هستیم.. به صرف يك شام صميمي !

ببينيم تا چه حدصمیمی ..

 

 

.

.

.

 

نشست خبرنگاران با رییس جمهور برگزار شد.

محفل خوبی بود .. و تا ساعت ۵/۱۲ نیمه شب به طول انجامید...

 

در ابتدای مجلس برخی نمایندگان رسانه های دولتی به سخنرانی پرداختند..

مانند سید محمود دعایی( مدیر یک نشریه ی دولتی که همه ی غیر دولتی ها دوستش دارند)،

مدیر خبرگزاری فارس، نماینده خبرگزاری مهر در گروه دفاع مقدس و نماینده کیهان..

 

 

درخواستها و انتقادات سید محمود دعایی:(مدیر اطلاعات)

 

*بازنشسته شدن بی دلیل برخی اساتید برجسته

**در دسترس نبودن رییس جمهور و هیات دولت برای پاسخگویی

 

 

انتقاد نماینده کیهان:

چرا با مطبوعات منتقد برخورد نمی کنید؟من به سعه صدر شما اتنقاد دارم!

 

 

مقایسه کنید اظهارات دو نماینده ی رسانه دولتی را !!!

 

 

در پایان نیز رییس جمهور با وجود آثار بیماری که درچهره اش هویدا بود

به سوالات و درخواستهای خبرنگاران پاسخ داد..

 

 

 

 

 

 

...

 

عجب رسمی ست رسم این زمانه ی لا مروت که عشقش هم بوی بلوط نارس به خود گرفته..

 

عجب آشفته بازاریست این عالم که ناز کشیدن از دردانه اش هم رنگ تملق به خود گرفته..

 

براستی عجب روزگاری ست این روزگار که رهروان طریق عاقلی، جامه ی عاشقی بر تن کرده و آنچنان به برازندگی لباس خود می نازند که گویی از روز ازل تا به ابد عاشق بوده اند و نازکش حجاب چهره ی عاشق کُشِ تو...

 

اما افسوس ..

افسوس ای یگانه ترین یار که امروز تنها همدم عاشقان راستینت تنها نامی از تو گشته و یادی..

 

و عجبا ..

عجبا که همان نام و همان یاد سالها که نه.. قرن ها که نه .. 

تاریخ پشت تاریخ است که زیر و رو می کند

اساس هستی را..

                         اساس شور مستی را...

 

 

اساس آنچه را که جلوه ای از نور می دانند و مهر..

مهری به پهنای آسمان هفتم..

همانجایی که عرش را درخود دارد و گستره ی حضور  ناپیدای تو را..

 

...

و عرش چه زیبا می لرزد از خواستن تو..

 

آنگاه که طالبی بی مقدار می خواند تو را .. و می طلبد گوشه ی چشمی از غبار حجاب چهره ات، 

که شادی دیدنش را نصیبش کردی و با این نصیب ، ریسمان دِینی هزار ساله به گردنش آویختی..،

همان غباری که به صد کرشمه ی معشوق نوازت می ارزد..

 

...

ای وای که عطر بودنت هنوز در وجود آن عاشق ناسپاس پیچیده و بیرون رفتنی نیست...

...

 

معشوق ترین !

خوب می دانی و خوب می دانم که سکوتت از بی وفایی نیست

                                                              و از بی معرفتی عاشقان بی مایه است و بس..

 

خوب میدانی و خوب میدانم که تنها نیم نگاهی به قاب آویخته به دیوار سپید اتاق، انگیزه ی شکستن بغض فروخورده ی امشب و امشب هاست...

 

 

با وفا ترین!

خوب میدانی و خوب می دانم که هنوز رد پای اشک های این میهمان پشت در مانده، بر جاده ی خاکی که روزی امانتی به دستش سپردی باقی مانده..

و آرزوی دویدن دوباره در آن راه ناهموار هنوز دل را می سوزاند..

 

 

 

مهربانترین!

خوب مید انی و خوب می دانم که هر چه بیشتر بر در می کوبم ، به رسم دلبران ترک چهره ی گلعذار، سایه ای بر در می اندازی و این میهان خسته و بی مایه را مشتاق تر و مهجورتر از پیش،

در آن سوی در باقی می گذاری..

 

همان او که که سالهاست دربه در.. از این کوچه و آن کوچه.. از این شهر و آن دیار..

                        می دود و می خواند و بانگ بر می آورد .. که.........

 

 

با مرام ترین!

بنازم وفایت را که هر چند سالیانی یکبار

روحی دوباره به این خسته تن می دمی.. و جانی دوباره به این کالبد نیمه جان..

 

اما بدان رخ پوشیده در حجابت هم برای بی مقداران ،

                                                              تحفه ایست نا گفتنی..

                                                             ارمغانی ست مثال زدنی..

 

 

...

 

والا ترین...

 

خوب مید انی که تمنایی در میان است:

 

بپذیر .. مغمومی امروز را از من بپذیر..

 

هنوز.. همانم که بودم...

 

...

 

بهمنی دیگر به 4 مین روزش رسید..

 

سالی دگر آمد..

 

روزگاری نو آغاز شد..

 

 و زمان .. این اسب رم کرده که افسار دویدن را از هم گسیخته..

 یال افشان و خروشان آنچنان می دود و می رمد..که گویی تازیانه ی خشمی به دنبالش روان است...

 

با پلک بر هم زدنی بهمنی از پی بهمنی دیگر می رسد..

 و من حیران تر از بهمن پیش همچنان بی قرارم...!

 

هنوز بی قرار آن لحظه ای که "فرهاد" برایم می خواند..

 

این سلطان واژه و موسیقی هفته ی خاکستری ام را به یادم می آورد که

 

"من و تو حق داریم بدویم تا دم صبح..."

 

...

 

هنوز بی قرار ناله های یگانه فروغ شعرم..

 

چه بی طاقت می شوم هر بار که به یاد می آورم مدتها ست هفت سالگی ام گذشته..

همان هفت سالگی 
که لحظه ی شگفت عزیمت  بود
بعد ازآن هر چه رفت در انبوهی از جنون و جهالت رفت ...

...

 

هنوز به سارتر احترام می گذارم و اندیشه ی عریانش را با اشتیاق جستجو می کنم

 و می دانم که او راست می گوید..

"که ما نقش آدمکش را بازی می کنیم ..چون در کشتن همنوعان خود بی تابیم.."

 

 ...

 

و هنوز متکبر تر از بهمن پیش در میان ایسم های رنگ وارنگ اطرافم سمیراایسم را به همه آن ها ترجیح می دهم...

 

 ...

 

امروز چه خرسندم که هنوز.. مانند بهمن پیش دغدغه دارم..

 

دغدغه خاک را..

 

دغدغه خاک پاک را..

 

دغدغه یگانه  نگین درخشانی را که بر حلقه انگشتر عالم خاکی می درخشد..

 

...

 

امروز شروعی دیگر است.. هنوز آغاز را دوست دارم ..

                                           و هنوز از پایان گریزانم..

 

 همچنان که حضرتش می فرماید : " هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام..."

 

 

 

می گویند بزرگ شده ام.. اما نیک می دانم هنوز همانم که بودم !

 

گرچه گذشت " آن روزهای سالم  سرشار"..

 

اما هنوز دچار مانده ام.. دچار خاطرات دیروزم و بی قرار فردایم...

 

 

...

 

می گو یند دعای هر کسی در روزی که آمده، به یمن آغاز سرگردانی اش ! هر چه که باشد مستجاب می شود.. :

 

برای همه آنان که اندیشه سرفرازی این مرز پر گهر را در سر می پرورانند،

روزگاری پر از باران آرزو دارم...

 

 

...

 

 

هدیه ای از یک دوست به مناسبت امروزم...

 

امشب فقط باید دوید

طرحی برای تو کشید

طرحی همه ش از جنس آب

بی ادعا ، مخمور و ناب..

چشمی به پهنای شدن

لبریز از یکتا شدن

تا بی نهایت ها سفر

اینگونه خواهم تا حذر

از امشبی که حرف رفت..

چشمی به سویت راه رفت..

باز اینچنین خواهم دوید

چشمم به چشمانت رسید... ؟

...

 

 

* صمیمانه سپاسپگذارم از تبریکات ثانیه های نخستین 4 بهمن ماه در نیمه های شب ..

 

 از یارانی که یا عطرهمدلی با آنان است .. یا بوی همزبانی .. یا رایحه ی دلنواز همراهی..

 

 

...

 

روزگارتان نارنجی...

 

...

 

گلایه ای کوچک ..و دیگر هیچ..

 

 

..نکته ها رفت و شکایت کس نکرد..

 

جانب حرمت فرو نگذاشتیم..

 

 

اندک زمانیست که از بازگویی نام منتقدین دولت می گذرد ..

 از آن جهت می گویم "اندک زمان" که هنوز رسانه های چپ وراست و میانه این سوژه را مبانی ستون های طنز و برخی نیز اساس نوشتار منطقی برحق خود داننند.

تقدیرشدگانی که از میان 7 روزنامه نگار هم مطرح و هم ناشناخته کشور بودند و هنوز هم در نوک حمله پیکانهای تیز برخی دوستان ! و مورد مهر مستقیم برخی دشمنان قرار دارند..!

 

در این اندک زمان چه گفتارها که بی پاسخ گذاشتیم و چه نشنیدنی ها که شنیدیم..!

 

اما افسوس . افسوس که توان پاسخ به هیچ یک از یاران رسانه ای درتوان نبود و اگر هم رمقی وجود داشت، داور عدالت پروری نیافتیم که شکایت  این رنج ناگفتنی را بر او بریم..

 

زمانی که نام 7 منتقد رسانه ای دولت ، هفت نفری که آمیخته ای بود از چپ و راست و حامی و معترض ، از زبان گویای رسانه ها اعلام شد و رسانه های دوستدار دولت نهم آن را با فونتی بیش از حد معمول تیتر یک کردند و رسانه های معترض دولت حتی کلامی از آن سخن به میان نیاوردند ، بسیاری براین حیرت بودند " که چه شد که اینگونه شد ؟! "

 

اما پس از مدتی پاسخ این سوال که تصور می کردیم بی پاسخ است را از یاوران همیشه همراه خود گرفتیم !

نمیدانم در این میان از دوستان اصلاح طلبم بگویم یا یاران اصولگرا  .. که در کمتر از یک شب یار ماگشتند و غمخوار ما ...؟!

نمی دانم از آنان که عشق خدمت رسانه ای  به مملکت را در سر می پرورانند بگویم یا از کسانی که روزنامه را با جایی دیگر اشتباه گرفته اند..

                                   

 

 

 اعتراف می کنم نمیدانم..

 نمیدانم چه بگویم که

به دخترخاله اصلاح طلبان بر نخورد و چه بگویم که عموزاده های اصولگرایان ما را برچسب ناشایست نچسبانند..!

 

 

براستی نمیدانم چه شد که به یکباره از سوی همکارانی که همیشه داعیه ی همراهی و همپایی شان

 گوش فلک را آزار  می داد اینچنین مورد این همه لطف به انواع عتاب آلوده قرار گرفتیم !

 

 

نمی دانم که چه شد ناگهان رسانه های تحلیلگری که از محققان دلسوز و نویسندگانی زبردست استفاده می کردند (؟!) بدون آنکه بدانند وبخوانند و بپرسند ، دست بر قلم برده و

 اینچنین شیوه ی چشمشان فریب جنگ پیدا کرد ..

 

نمی دانم در کدام آیین بی آنکه از تو بدانند دشمن خطابت می کنند و نوشته هایشان رنگ سرخ آتش پیدا میکند..

 

پرسشی داشتم که میخواستم از دانشمندان این مجلس بازپرسم .اما فرو خوردم  ..

تا پیش از این شعار روزنامه نگارانه ام این بود که "بپرس تا ناگزیر باشند پاسخت بدهند" اما اینبار شرمم آمد از سوال کردن..

می خواستم بپرسم با کدامین استناد ، اندیشه ی 7 آدمیزاد را با نامشان پیوند می زنند؟

خواستم بپرسم زمانی که کیهان نوشتار مرا  که در جهت مذموم دانستن تخریب چهره ی رییس جمهور پیشین ایران بزرگ ، به تمسخر در ظاهر و به تنفر در باطن درج کرد، دوستان رسانه ای امروز من کجا بودند؟

 مطلبی که  خشم کیهانیان را نیز برآورد..

 

یارانی که امروز قصد دارند نام همه منتقدان را به زور نازور در کنار نام  حامیان دولت قرار دهند کجا بودند آن زمان که از انزجار خود نسبت به فیلترینگ بی رحمانه سایتها و مطبوعات منتقد گفتیم و نوشتیم ..روزگاری که می گفتند از فیلتر نگویید و گرنه فیلتر خواهید شد..

 

یاران خوب ما که هنوز با گذشت قریب به 20 روز از معرفی منتقدان دولت تخریب را دستمایه اصلی مطالب خود قرار داده اند، آیا آگاهند که آن زمان  که نباید از دانشجو و سرکوب هایش می گفتیم و می شنیدیم، در روزنامه و همین تارنما هم می گفتیم و هم ناسزای افراطیون را می شنیدیم؟

 

آن روزها هیچ کس هیچ نمی گفت.. آن روزها هیچ رسانه ای نام "هم راه" خود را با علامت تعجب (!) "همراه" نمی ساخت . 

 

میخواهم بدانم قضاوت وقتی از سر دیدن چند نام باشد در کنار دیگر نامها ، جای شرافت شغلی کجاست؟ جای تقدس قلم کجاست؟

 

یاران امروز قلم به دست من، آن روزها که بر سر ناموس تاریخ ایران"پاسارگاد" فریادها زدیم و گریبانها چاک کردیم کجا بودند؟ که امروزما را به کیهانیان منتسب می دانند؟

چند نفر از همکاران مطبوعاتیمان ، ضربان قلبشان با شنیدن خبر آبگیری سیوند تندتر میزد و انعکاس آن را بی هیچ وقفه ای می نوشتند؟

 

آن روزگاران که از باج دادن ها به روسیه ی همیشه فریبکار گفتیم و بسیاری را به چالش می کشاندیم ، آیا باز هم همراه کیهان و رسالت بودیم؟

 

آن زمان که فریاد می زدیم  تا بگوییم مسوولین وظیفه نشناس .. خزر هم به فنا رفت.. آن روزها هم محبوب دولت بودیم؟

 

گذشته از واژگان پرمهر برخی یاران راستین ، نشان سرد پیکان تیز جملات برخی، روزی به چندین بار در دلم آورد که بگویم: اصلاح طلبانی که دم از گفتار شریعتی  و حقوق زنان می زنید..اصولگرایانی که سالیان سال است فقط می گویید : خدمت به ملت.. ای کاش اگر دوست و رفیقتان بودیم با مروت رفتار می کردید، و اگر دشمن جانتان، با مدارا..

 

که با این " از عقل لاف زدن ها" با این سرعتی که درکیهانی کردن و رسالتی دانستن همگان  پیش گرفته اید، ترسم شما را  به بی ثباتی روزگاری گرفتار نماید که همه ی آن گرفتار آنیم..

همان صحرایی که نه بهرام است و نه گورش...

 

روزگاری که  متحجر دیروزش، دم از انتخابات راستین می زند و اصولگرای چماق به دست امروزش دم از قلم به دست شدن..

 

دوستان اصلاح طلب.. عزیزان محافظه کار.. چپ های جوان و راست های سنتی آنچنان نادیده و ناشناخته به سوی نام آن چند نفر حمله کردند که گویی  از خاطر برده اند  نخستین گام در راه نوشتن، "آگاهی" ست. اما کدامین آگاهی که تنها از روی کنار هم قرار گرفتن  چند نام حاصل می آید ..؟

 

 این چند روز گفته ی آن فیلسوف نام آشنای تاریخ، مدام به نظرم می آمد که روزگاری چه دلنشین گفت:

خداوندا مرا در مقابله با دوستانم یاری فرما...من خود از پس دشمنانم برخواهم آمد..!   

                                    

                                                                                            

                                                                                   

 

 

 

ای کاش..

سرسرداین پیکانهای نوک تیز به سویی کج میشد که

بایسته و شایسته بود...

 

...

تنها چند گلایه ی کوچک بود ..و دیگر هیچ...

...

تقدير از منتقدان رسانه‌اي دولت (؟!)

امروز در مراسم اختتامیه جشنواره کوتاه مطبوعات از ۷ منتقد رسانه ای از جانب دولت تقدیر به عمل آمد.. گرچه بدون حضور فیزیکی من نام زیبایم  در میان اسامی منتقدان دولت نهم ! می درخشید ..

تقدیر در شرایطی که بسیاری از یاران رسانه برچسب توقیف و عنوان فیلترینگ را یدک می کشند..آیا مفهوم خاصی دارد؟

پس این میان ۲ نکته قابل تامل وجود دارد:

۱ . امیدوارم تقدیر از روزنامه نگاران منتقد دولت یک تاکتیک استراتژیک نباشد..لااقل یک تکنیک باشد!

۲. هضم حضور برخی اسامی کمی دشوار به نظر می آید!

"امنیت شغلی..حفظ حرمت یاران رسانه..حذف خطوط قرمز ویژه ی دو سال اخیر.. "

خواسته اصلی خبرنگاران و یاران قلم ست..در تحقق این خواسته کوشا باشیم ثوابش بیشتر است!

منتقدین تقدیر شده ی دولت!  :

سميرا فرخ منش

مسعود مهاجري

مريم سليمي

محمد كاظم انبارلويي

مهدي نبي اسدي

محمد علي وكيلي

حسين شريعتمداري

 

مرتبط:

تقدیر از نوسندگان منتقد دولت (ایسنا)

منتقدانی که تقدیر شدند! (فردا نیوز)

تقدیر از منتقدین رسانه ای دولت (فارس)

احمدی نژاد ازم نتقدین تقدیر کرد (ایرنا)

منتقدین رییس جمهور با رویکرد سازنده (مهر)

تقدیر شدگان (الف)

تقدیر از 7 منتقد دولت (ایسکانیوز)

...

روز جهانی چپ دستان مبارک..

 

امروز،۱۳ آگوست برابر با ۲۲ مرداد هر سال روز جهانی چپ دستان است ..

 

نخستین بار در سال 1976 سازمان جهانی این روز را روز جهانی چپ‌دست‌ها اعلام نمود ..

 

این روز را را به خاطر خودم و همه چپ دستان عالم هستی گرامی می داریم..

باشد که توجه مسوولین و مقامات تمامی ممالک به این قشر اندک جامعه افزون گردد...

 

لازم به ذکره که حدود ۱۱٪ مردم دنیا چپ دست هستند ..

در ضمن تمامی خرسهای قطبی هم چپ دست اند!

 

افراد مشهور چپ دست در دنیا:                         

 

لئوناردو داوينچي، آلبرت انيشتن،  بتهوون ،

 از شش پرزيدنت اخير آمريکا چهارتاشان: فورد، ريگان، بوش (پدر) و کلينتون،

اسکندر مقدوني ، ناپلئون ،فيدل کاسترو

سيمون بوليوار , گاندي , ارسطو , چارلي چاپلين 

نيچه ، مارادونا بيل گيتس  جلال آل احمد  

راکفلر،  ميكل انژ،  بيل‌گيتس 

پيکاسو، باخ، فرد آستر ، پرنس چارلز،

 پيرس برازنان (بازيگر معروف فيلم‌هاي جيمز باند)، و لوييزكندي (طراح معروف لباس) ،

 جيمي هنريکس ، کرت کوبين ، فيل کالينز ،

جرج مايکل ، رافائل ، رابرت دنيرو ، نيكول كيدمن ، رامبران  و سمیرا فرخ منش...

 

مرتبط:

 

* مشکلات چپ دستان در جوامع مختلف(دکتر بهرام گرامی)    

 

* خبرهاي خوب براي چپ‌دست‌ها

 

* كشف نحستین ژن عامل چپ دستي

 

* سرعت تفكر افراد چپ دست بيشتر از راست دست ها

 

* مصاحبه BBC درباره ی چپ دستها                                                                                                                            

 

* زنان چپ دست عمر كوتاه تري دارند

 

* الان زمان چپ دست هاست(نیکلاس شی یولر) 

 

 

* چپ دستها (گونتر گراس)                                                                                            

 

* چپ دستان ..فرزندان شیطان ؟ !!!

 

به مناسبت ۱۳ اگوست:

* ملاقات چپ دستان با کودکان سرطانی

 

* انجمن چپ دستان ایران

 

                                                                       images/20061208/left.jpg

                                                                                                       

 

 

.......

 

 

 

پس از استعفای ناگهانی وزیر صنایع امروز با خبر شدیم  که وزیری هامانه چهارمین وزیر پیشنهادی احمدی نژاد برای وزارت نفت  نیز در اقدامی ناگهانی از سمت خود کناره گیری کرد ..

و محرابیان رییس ستاد تبصره ی 13  و غلامحسین نوذری مدیر پالاشگاه ملی نفت به ترتیب به عنوان سرپرستهای وزارت صنایع و نفت منصوب شدند...

 این اقدامات که در چند سال اخیر به نوعی بی سابقه به شمار می آید میتواند زمینه ساز بسیاری از آشفتگی ها در ارتباط با این دو وزارتخانه مهم کشور گردد..

گویا تمایل رییس جمهور به تغییر در بدنه مدیران کشوری که از آغاز آن را به عنوان سرلوحه عملی خود عنوان کرده بود دامنگیر کابینه نهم را زودتر از بقیه گرفت....

 

 

...

 

...نوشتن بیرون جهیدن از صف مردگان است...

                                                                  "کافکا"

 

سالی دیگر و روزی دیگر به نام "روز خبرنگار" فرا رسید..

 

گرچه این روزها شادباش خود را پیشاپیش از متولیان امر با هزاران مبارک باد دریافت کرده ایم..

اما آنقدر سرمست مهرورزی های دوستانیم که هنوز با شادی فرا رسیدن این روز را به دیگری تبریک میگو ییم..

 

چه نیک بود اگر امروز ، روزی برای ما بود ..روزی برای همه..

روزی برای آسان نوشتن و بی دغدغه نوشتن..

روزی که سرفراز ،دست در دست دولتیان، شادیمان را تقسیم میکردیم !

 

اما افسوس..افسوس که در آستانه ی سالروز روز خبرنگار لبخند از چهره بسیاری از یاران رسانه ای محو گشته..

 

این سالروز بر همه ی همکاران خوبم..بر همه دوستان و دشمنان عرصه قلم..

 و بر همه ی پیشگامان عرصه ی د انایی ..

خبرنگاران و روزنامه نگاران و یاران رسانه ..

چه آنان که برچست فیلترینگ را بر پیشانی دارند و چه آنان که نام توقیفی را یدک می کشند..

گرامی باد...

 

(پ.ن) : به مناسبت روز خبرنگار در *محفل  انسی  گرد هم بودیم از طرف انجمن روزنامه های غیر دولتی. ولیکن جای وزیر محترم ارشاد که خود روز روزگاری از روزنامه نگاران این مرز و بوم بود و امروز متولی امر فرهنگ سازان و قلم بدستان.. بسی خالی می نمود. ..

گرچه وزیر ارشاد نیز بهر این جمع دعوت شده بود .. اما گویا حضور خود را مناسب نشریات غیر دولتی نمیدانست... در حالیکه ما شاهد حضور برخی مدیران روزنامه های وابسته به دولت (سید محمود دعایی) بودیم که جای بسی خوشحالی بود...

...

شادباش به مناسبت روز خبرنگار:

خبرنگاران ايلنا و تبريك روز خبرنگار به صفار !!!

هدف برخورد با رسانه‌های منتقد انتخاباتی است

افزایش محدودیت رسانه های غیر دولتی

انتقاد شدید افروغ از برخورد با رسانه‌های منتقد

اعتراض مشارکت به توقیف «شرق»

اگر علت توقيف شرق قانع‌كننده نباشد موضع‌گيري مي‌كنيم

درخواست نمایندگان برای رفع توقیف ایلنا

نامه 100 نماينده: ايلنا را رفع توقيف كنيد

نامه جمعي از اصلاح طلبان به هاشمي شاهرودي

38 نماینده رفع فیلتر از خبرگزاری ها و نشریات را خواستار شدند

دلایل دستگاه قضايي براي محدود كردن ايلنا

...

                                                                    

زایش سبز نوروز در راه است..

 

 

سالروزی که با  پندار نیک آریاییان پیوندی ابدی خورده و اصالت این قوم کهن را بیش از پیش نمایان می سازد..

 

 

گر چه نوروز را  آیینی برافراشته پیش از کوروش بزرگ می دانند..

 

اما به نقل قول بسیاری از اگاهان ، آن ابر مرد تاریخ پارسیان به این سنت رسمیت بخشید

 

 

 

 و این رسم شکوهمند اصیل  را آغاز گر سالی جدید برای ایرانیان اعلام کرد.

 

 

پس به حرمت اندیشه والای  نخستین نگارنده ی قانون بشری ..این جشن کهن را ارج می نهیم 

 

 و بیش از پیش به خود می بالیم که درچنین خاکی پا نهادیم و با چنین آیینی جان گرفتیم..

 

 

 

ابتدای  روزشمار آریاییان برابر با  تولد شکوفه های سپید بهاریست

 و این در آمیختگی نشان از دلبستگی مردمان این دیار به زیبایی ها دارد..

 

دیاری که چه رنجها به خود ندید و چه بی حرمتی ها که درخود جای نداد..

 

اما  همچون همیشه..سرافراز وماندگار..با یاری شیفتگانش بر جای ماند  ...

 

 

 

باشد که همیشه و هر زمان..

همچون آریاییان راستین در مسیر آبادانی این سرزمین همیشه جاوید گام برداریم 

 و منزلت آن را برخود و دیگر فرزندان خلف کوروش آشکار سازیم..

 

 

                                                                                                                          تولد شکوفه های بهاری 

                                                                     در سال 374۵زرتشتی برابر با 138۶خورشیدی  که به نام  پر صلابت کوروش بزرگ مزین گشته است ،

 

بر تمامی ایرانیان چه مانده در این خاک

 و چه در ورای مرزهای پرگهر ایران نازنین،

 به شادی و لبخند...

 

 

 

 

 ...