سينمايي براي شعور خواب زده ي ما...

 

 

اخراجي هاي 2 چه خوب فروش كرد ..

۶ ميليارد و 7ميليارد رقمي بود كه روزنامه ها درجش كردند در ستون اخبارشان..

چه صف هاي طولاني داشت گيشه ي پر فروش فيلم اخراجي های2 .. به خوبي تلافي اخراجی های 1   را كه سي دي هاي غيرمجازش دست پير و جوان بود درآورد ..

مسعود ده نمكي هم سرمست از اين پيروزي ، ساعت به ساعت روز به روز خبر بالا رفتن فروش

گيشه هاي اخراجي ها را گزارش مي دهد . و مصاحبه مي كند و امتياز مي گيرد و ...

البته امتياز كه نه .. حق هر كارگرداني ست كه در ازاي كشاندن ملتي به قيمت 7 ميليارد تومان پای گیشه، در لحظه سال تحويل با عوامل فيلمش روبروي دوربين صدا و سيما بنشيند و لبخند بزند!

یا سينماهايي با فاصله 15 متر از يكديگر در خيابان را به فيلم خود اختصاص دهد ! *

یا بهترين ايام سال را كه همان عيد نوروز سبز ايران ست، انتخاب كند براي اكران فيلمش ...

بخيلان چشم ببندند و نگاه نكنند اگر مشكلي دارند !

جاي دوري كه نمي رود.. يك هم ميهن خوش فكر كه به زيبايي فهميده گيشه چيست

و به چه كار می آيد، فكرش را به كار انداخته و زندگيش را سرو سامان داده ..

اينكه ديگر سر و صدا ندارد .. نقد و بررسي ندارد .. فحش و ناسزا ندارد ...

اما خودمانيم.. زندگي چه بازيهايي كه ندارد .. چه بالا و پايين هايي كه ندارد !

ديروز چگونه به سردر سينما نگاه مي كردند و با چه ابزاري ! به سويش مي شتافتند..

امروز صف گيشه همان سينماها چه مشتاقانه با تو همراهند..و نام تو را بالاي شيشه خود نوشته اند..

همراه با سانس اضافه!

 

پس ده نمكي هاي مملكت ما خيالشان راحت كه اندازه 7 ميليارد پشتوانه دارند .. مردمي كه با اشتياق در سالن هاي سينما مي نشينند به اين اميد كه ساعتي را بخندند ..  در همان سينماهايي كه گویا تنها نامي از آن باقي مانده (1)..چون همه مي دانيم مردم محروم نيازمند لبخند و شادماني اند(2)

گويي كارگردانان هنر دوست ما به خوبي دريافته اند كه :

حق داري تغيير بدي وقتي انتخاب بهتري داري!

و كي تشخيص ميده بهتر كدومه (3)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تعارف نداريم .. همه دچار شده ايم .. شايد دچار همان تبصره 6 بند 2 قانون.. شايد هم همه خواهان آن شده ايم كه چكي به مبلغ روز داشته باشيم براي ارتقاي فرهنگ ملت عزيزمان (4)

اصلن هم قصد نداريم باور كنيم مردم ما خدايناكرده سينما را فراموش كرده اند

و هنرپروران ما احترام به شعور بينده را..

همان چيزي كه در آغاز "خون بازي" ديديم و شايد نفهميديم يعني چه:

" فيلمي براي حضور و شعور شما "

اما اكنون چه كنيم ؟

اكنون كه ديگر حرمتي براي شعور بيننده در سالن هاي سينمايي كه تنها سردري به نام سينما ازآن مي سازند چه كنيم؟

اكنون كه مي آييم و مي نشينيم  و لطيفه هاي دست به دست شده در مسيج هاي موبايلمان را در روي پرده بزرگ سينما مي بينيم بايد بخنديم ؟

مي خنديم.. اما نه به طنز گويي هايي كه ساعتي را خوش باشيم..( كه اي كاش لااقل طنز بود..با همان تلخي پيام آوري كه در بطن طنز نهفته)

تا حالا مي خواستيم از حقوقمان حرف بزنيم .. حالا حرف بر سر موجوديت ماست (5)

موجوديت سينماي ما.. موجوديت هنر با ارزش ما .. كه زماني سالاران بي ادعا و دوست داشتني داشت.. که یادشان به نیکی..

اما امروز .. اما اين روزها.. چه بر سرش‌ آمده ...؟

...

وقتي اخراجيها را مي بينيم ،مي خنديم ..بلند بلند .. اما غافل از اين كه اين قهقه ها پيش در آمدي ست براي يك خواب آرام ..اما سنگين ..كه بيدار شدنش هزينه هاي بسيار مي تراشد براي ما..براي اين مردم هنر دوست !

كه اين روز ها هنر را نمي يابند و در عوضش به گيشه پناه برده اند..

مي گويند : كشاندن مردم به پاي گيشه هم آسان نيست ..

اما مي گويم : پس تكليف اين خوابي كه چشمانمان را ربوده چه مي شود ؟ خوابي كه لالايي اش در پاي گيشه هاي 7 ميليارد توماني و به مدد ديالوگ هاي ضعيف اما توده پسند ميسر شده..

اين روزها بدجور خوابمان گرفته..و درست مصيبت هميشه از آن لحظه اي آغاز مي گردد كه همه خوابيم.

تمامي سرقت ها هم در ساعاتي از شب آسان مي شود كه همه اهل خانه در خوابند !

اما اهل خانه سينماي ما چه ؟ نگران به سرقت رفتن سينماي ما نيستند ؟

آنها هم در خوابند ؟!

مردم ما كه گويي سالهاست نخوابيده اند و امروز فرصت مغتنم است براي خوابي كه هفت پادشاه را در ‌آن ببينند

اما بزرگان ما در چه حالند ؟ نمي ترسند از زماني كه مردم ما ، مردمي كه حاتمي ها و مهرجويي ها و مخملباف ها و عیاری ها و پناهی ها و ..... را دارند ، عادت كنند به اخراجي ها ‌؟!

عادتی كنند كه تركش موجب مرضشان شود؟

عادتي كه در آن له شدن ارزش هاي سينما را ببينند و دم بر نياورند ؟

بزرگان ما در چه حالند ؟

در انتظار چكي به تاريخ روز ؟!  (6)

در انتظار غرق شدن در حاشيه ها؟  پنهان شدن در زير تنها نام سينما ؟

مدفون شدن در لابه لاي ديالوگ هاي بي محتوا؟ فيلمهاي بي تدوين ؟

صحنه هايي كه همچون غذايي بي طعم و بو تنها تن به خوردنش ميدهي كه از گرسنگي نميري؟

بزرگان سينماي ما در انتظار چه چيز به سر مي برند ؟

كه تنها گيشه ها رونق 7 ميلياردي پيدا كند  و ما نيز دل خوش كنيم كه سينما داريم ؟!!!

خانمها ! آقايان !

باور كنيد ما نه "میليونر زاغه نشين"مي خواهيم كه از آغاز، كه نامش باشد، تا پايان دچار پارادوكسي شيرين و جذاب سينمايي باشيم..

نه " ريدر" را كه با مدد گرفتن از حرفه اي ترين تكنيك هاي سينمايي تاثيرگذارترين صحنه هاي ايدئولوژيكي فاشيستي و ضد فاشيستي را ببينيم ..

و نه "ميلك" را كه حكايت همجنس بازان امريكايي را طوري به تصوير مي كشد كه گويي خود در ميان آناني!

باور كنيد ما نه اسكار مي خواهيم و نه شاهكار..  نه جايزه براي فيلمهايمان ..

باور كنيد ما فقط مي خواهيم كه خوابمان نبرد !

ما فقط مي خواهيم يك هنر شناس پشت دريچه دوربين نگاهمان كند.. ارزش هايمان را و منزلت هنري را كه در پله هفتم تاريخ ايستاده ..

ما فقط مي خواهيم كه اگر هم قرار است هشت سال رشادت هم میهنانمان روي پرده سينما باشد.. حاصلش قهقه هاي بي امان و سوت و كف هاي پي در پي نباشد ..

انگيزه ديدنش جملات هجو كوچه و بازار نباشد ..

سوژه هاي بي محتوا كه آدم را ياد سينماي قبل از انقلاب مي اندازد نباشد..

ما فقط مي خواهيم از فيلم فارسي فاصله گرفته باشيم .. همين!

ما مي خواهيم پتانسيل قدرتمنداني همچون عبدي ها و ...... صرف نشود ..همينجوري !

اگر هم حقايقي در آن 8 سال رخ داده كه شايد تصورش براي همگان امكان پذير نباشد، شيوه ي نماياندنش كوچك و بزرگ را به خنده وا ندارد ..

...

شايد ايراد ما اين است كه بهترين ها را داشته ايم و ديده ايم .. از آغاز انقلاب تا مدتها سير صعودي را در روي پرده سينما ديده بوديم ..جايزه ها گرفتيم .. گوشه و كنار دنيا ديده شديم ..

هنوز يادمان نرفته ما روي صندلي هاي سينما نشسته ايم و ديالوگهاي مادر را شنيده ايم..كلوزاپ هاي كيارستمي را ديده ايم ..

ما همان مردمي هستيم كه هامون را داشته ايم ..

آژانس شيشه‌اي/ باشو / پرده آخر/ خانه دوست كجاست/ ناصرالدين‌شاه آكتور سينما / سفر قندهار/ ديوانه از قفس پريد/ دو زن/ خانه اي روي آب  و  و  و  را تماشا كرده ايم..

پس  امروز چه بر سر ما ‌آمده ؟؟؟

                                                                          

 

 

 شايد هم آن روزها هنوز خوابمان نگرفته بود و هوشيار بوديم ...

ما همان مردميم ..

اما سينماي ما همان سينما نيست..

واقعن درد ما چيه ؟ نميدونم! (7)

 

...

 

تلخ است ..

اما بپذیریم زماني كه عادت كنيم به ديدن اخراجي هاي 1 2 3 و..... ! همان زمانيست كه ديگر بيدار شدني در كار نيست ...

 

ديگر اگر جلوه اي از هنر را هم روبروي خود ببينيم روي پرده ، اعتراض خواهيم كرد كه اين ديگر چيست .. تعطيلش كنيد ..ما مي خواهيم بخنديم !

ما سوژه مي خواهيم چه كنيم .. ما فيلمبرداري به چه كارمان مي آيد .. ما ديالوگ نمي خواهيم ...

آن زمان، همان زماني ست كه بايد سقوط روند فرهنگ سينمايمان را نظاره گر باشيم و خجالت بكشيم

آن زمان چیزی از منزلت گذشتگان سینمایمان هم باقی نخواهد ماند..مطمین باشید!

و  افسوسمان مي آيد كه نگفتيم : افتخار نمي كنم كه وايسادم و ديدم و ساكت موندم (8)

 

 ...

 

 

پي نوشت:

 1،2،3،4،5،6،7،8 : بخشي از دیالوگهای فيلم " وقتي همه خوابيم"

* سینماهای استقلال و آفریقا در خیابان ولیعصر تهران

درد نداشتن هارو  در بیست ببینید ..