شاید یکی از معدود تشکل‌های ایدئولوژیک در کشورهای عرب که درجه فراز‌وفرودش شیب تند و غیرقابلِ پیش‌بینی داشت، اخوان‌المسلمین بود. چه در مرحله قدرت‌گرفتن این تشکل و چه در زمان از دست‌دادن قدرت، پیش‌بینی اینکه چه اتفاقی برای این جمعیت می‌افتد، کار ساده‌ای نبود.

برای تحلیل تشکل ٨٠ساله اخوان‌المسلمین، باید سه مرحله را در نظر گرفت؛ نخست مرحله‌ای بود که گذر از آن، سال‌های طولانی به طول انجامید و موجب شد تا اخوانی‌ها به یک تشکل زیرزمینی با تعداد بالای اعضا و طرفداران، مبدل شده و ساختار تشکیلاتی منظمی را شکل دهند.  

این تشکیلات در کشوری پا گرفت که از اصلی‌ترین کانون‌های انتقال اندیشه به جوامع عرب بود. و همین امر بر اهمیت یک تشکیلات ایدئولوژیک همچون اخوان‌المسلمین می‌افزود. اخوان با وجود امکاناتی که برای خود ساخته بود، توان تولید گفتمان‌های عقیدتی-سیاسی منحصر به خود را پیدا کرده بود.   

به‌همین‌دلیل، زمانی که بر اثر جنبش مردمی مصر در ٢٠١١ پشت میز قدرت نشست، رهبران و پیروان در این انتظار بودند که تشکل متبوع خود را سال‌های‌سال در رأس قدرت دیده و مدت‌زمانی نزدیک به فعالیت‌های گذشته اخوان نیز برای حکمرانی آن پیش‌بینی می‌شد. این دوره، دومین مرحله از عمر تشکیلاتی اخوانی‌ها بود؛ دوره‌ای که اپوزیسیون سابق مصر ناگهان تغییر جایگاه داده و روی صندلی حکمرانی کشور نشست.  

اما با وجود این موفقیت چشمگیر، خلاف انتظارات اغلب تحلیلگران، مدت زمان آن به طول نینجامید و جای خود را به شکستی سنگین داد. پس از آن، اخوان‌المسلمین وارد مرحله سوم حیات خود شد که طاقت‌فرسا‌ترین مرحله نیز بود؛ شرایطی که نه‌تنها از جایگاه ریاست و حاکمیت به زیر کشیده شد، بلکه احکام سنگین علیه رهبران، غیرقانونی اعلام‌کردن فعالیت‌ها و خالی‌شدن تشکل از سرمایه‌های مالی، رنگ مرگ را به ساختار قدیمی این تشکیلات بدسرانجام پاشید؛ تا جایی که برای رئیس‌جمهوری اخوانی پس از برکنارشدن، حکم مرگ نیز صادر شد.

اما چه اتفاقی افتاد که اپوزیسیونی که طی بیش از ٨٠ سال توانسته بود اعتماد عمومی را در مبارزه با حکومت غالب برای رفاه مردم کسب کند، پس از به قدرت‌رسیدن، مبدل به قدرتی شد که اتهاماتی مانند فرصت‌طلبی افراطی، جاه‌طلبی سیاسی و قدرت‌طلبی‌های بی‌قاعده را به‌خود چسباند؟ آیا مخاطبان این تشکیلات عوض شده بودند یا این اپوزیسیون تغییر ماهیت داده بود؟  برای آسیب‌شناسی این مقوله، باید یک نکته ساختاری را بیش از بقیه موردتوجه قرار داد؛ اینکه برای ادامه و حفظ موقعیت گذشته، باید رویه‌های قدیمی را نیز ادامه داد. اخوان‌المسلمین تا پیش از به قدرت‌رسیدن، همه عمر خود را صرف مبارزه و اجرای سیاست‌های خود کرده بود. این تشکل، اساس‌نامه‌ای مبتنی بر پنج محور اصلی برای خود تدوین کرده بود که براساس عدم فرقه‌گرایی، پیشبرد احکام مرحله‌به‌مرحله، استفاده از عناصر مختلف برای رسیدن به اهداف و مقاومت همه‌جانبه با نفوذ غرب، بنا شده بود.

پیشبرد و مقبولیت این چارچوب مدون در طول سالیان‌سال، به مرحله‌ای رسید که در بیش از ٧٠کشور دنیا شعبات تشکیلاتی خود را برپا و میلیون‌ها نفر را طرفدار خود کرد. درعین‌حال، در راستای تحقق این اهداف فشار، شکنجه، آزار و ممانعت‌های فراوانی از سوی حاکمیت در مصر دیده بود. پس نخستین انتظار این تشکل، حفظ و ادامه همین رویه بود. اما اخوان نتوانست پس از به قدرت‌رسیدن، این گفتمان جاافتاده را نگه داشته و این نوزاد تازه‌متولدشده را به‌خوبی پرورش دهد.

نخستین نشانه‌های این شکست را می‌توان در عدم استقبال جدی از قانون‌اساسی جدید پس از به‌روی‌کارآمدن «محمد مرسی» درک کرد. این قانون‌اساسی باید تمامی سلیقه‌ها را راضی کرده و خطر خشمگین‌شدن طیف‌های غالب جامعه را کم کند. اما اخوان نتوانست از عهده چنین مسئولیتی برآید. از یک‌سو اخوان داعیه اسلام‌گرایی و قصد دخالت‌دادن احکام اسلامی در میان قوانین جدید داشت. از سوی دیگر، پای طیف سکولاری در میان بود که نقش چشمگیری در پیروزی انقلاب نوپای مصر داشتند و بی‌صبرانه در انتظار وضع قوانین جدید به‌نفع خود بودند. اما این اتفاق نیفتاد و قانون جدید به‌نفع قواعد اسلامی نوشته شد.  

همین رخداد تأثیرگذار، کافی بود تا بسیج قابل‌توجهی علیه دولت اخوانی جدید شکل بگیرد که ریشه آن ناشی از فقدان تجربه کافی در امر مملکت‌داری بود. این درحالی است که بنا بر تمامی تجربه‌های کشورهای انقلابی، دولتی که به عنوان دولت پساانقلابی شناخته می‌شود، در نخستین گام باید به ایجاد وحدت رویه در میان طیف‌های اجتماعی و گروه‌های رقیب بپردازد و تا از این مرحله به سلامت عبور نکند، امکان بازیابی خود و اجرای راهبردهای نوین را نخواهد داشت. در مصر پس از روی‌کارآمدن اخوان‌المسلمین، چنین رویدادی رخ نداد، تا جایی که مرسی حتی بر ارتش مصر نیز تسلط همه‌جانبه نداشت و در هنگام اعتراضات توده‌ای، آن را مقابل خود دید.  در این مسیر شاید بتوان بخش‌هایی از تشکل را مقصر دانست که تمایلات سلفی رادیکال‌تری داشتند و توسل به رفتارهای تهاجم‌گونه را مناسب‌تر می‌دیدند. یا نیروهای خارجی که نگران برپایی یک نظام سیاسی دینی در مصر بودند، تمام تلاش خود را برای جلوگیری از شکل‌گیری چنین سیستمی کردند.  

دراین‌میان، شاید تبعات رسیدن به قدرت که گریبان بسیاری را می‌گیرد نیز عامل دیگری در شکست سنگین اخوان به‌شمار رود. اما هرچه هست، آسیب‌شناسی تشکلی که از اپوزیسیون قوی تبدیل به دولت  حاکم شد و پس از آن مجددا تبدیل به اپوزیسیون، اما این‌بار از نوع ضعیف آن؛ یک واژگونی تمام‌عیار قدرت در تشکل منظمی است که شاید بهتر بود برای ادامه حیات خود، هیچ‌گاه به قدرت سیاسی نمی‌رسید.

سمیرا فرخ منش / شرق