صحنه برافراشته شدن دوباره پرچم آمريکا در کوبا توسط سه تفنگ داري که نيم قرن پيش همان پرچم را پايين آورده بودند، تصوير قابل تاملي بود. صحنه اي که پيامدهاي سياسي متعدد در خود داشت و هر گروه از تحليلگران معناي نهفته در اين اتفاق را به شکلي تعبير کردند. 


     دسته اي که هنوز دل در گرو انديشه هاي جنبش ٢٦ جولاي دارند، آمريکا را آغازکننده اين آشتي تاريخ ساز قلمداد مي کنند و بر اين باورند که همسايه امپرياليست که هنوز در دسته «استعمارگران» جهاني قرار دارد، دريافته که سياست امپرياليستي جواب نمي دهد و تحريم هاي سخت ٨٥ صفحه اي عليه کوبا نتوانست از پايبندي مردمان سرزمين تنباکو، به تفکرات کمونيستي شان بکاهد. اين دسته اعتقاد راسخ به سرانجام خوشايند سرسختي ٥٠ ساله خود دارند و پس از برقراري رابطه با آمريکا در رسانه هاي خود اين آشتي را حاصل «پافشاري بر مواضع» مي دانند. اما با همه اين احوالات پاسخي براي اين پرسش ندارند که اگر آمريکا هنوز يک استعمارگر سابقه دار است و برابر آن بايد از انقلاب ضدسرمايه داري کوبايي حمايت کرد، ارتباط آشتي جويانه دوباره با آن چه توجيهي دارد؟ 


     اما گروهي نيز روي ديگر سکه را عامل اين تغيير جهت مي دانند و در اين ميان تحولاتي منفي را که دامن اقتصاد و اجتماع کوبا را گرفته، بهانه اصلي اين رابطه مجدد تعريف مي کنند. به باور اين گروه از تحليلگران، تحريم هاي آمريکايي عليه اين کشور سرانجام قابل انتظاري را موجب شد و هاوانا را تا مرز فروپاشي اقتصادي جلو برد. استناد اين تحليلگران گفته خود مقامات کوبايي است که تاثير تحريم ها را تاکنون بيش از ١١٧ ميليارد دلار خسارت بر بدنه اقتصاد کوبا محاسبه کرده اند. براساس اين باور گرچه واشنگتن در اين سال ها نتوانست دولت کوبا را تغيير دهد، اما دولت وقت دريافت که حتي با وجود ارتباط با شرق، بايد شاهد بحران جدي در توليدات صنعتي و کشاورزي و سقوط توليد ناخالص ملي از ١٩،٣ ميليارد دلار به ١٠ ميليارد دلار باشد. بحران هايي که اندک اندک در حوزه هاي اجتماعي کشور هم نفوذ کرد. 

 پس چاره اي نبود که حتي در ايام قهر سياسي، فيدل کاسترو در حداقل اقدام ممکن، دلار آمريکا را قانوني اعلام کند تا ميزان صادرات شکر که تنها محصول اميدبخش آن سرزمين بود، کاهش نيابد. در اين ميان دسته اي نيز با اتکا بر همين رويکرد اقتصادي آسيب رسان، کنش هاي شوروري سابق را علت اصلي شکست اقتصادي کوبا مي دانند. چراکه پس از تحريم، تمام چشم اميد کوبا به يار ديپلماتيکش در جامعه بين المللي، يعني شوروي بود. قرار بر اين شد که در شرايط ناگوار انزواي بين المللي، شکر کوبا به شوروري صادر شود تا به اين شکل هم بحران اقتصادي از اين کشور دور شود و هم رفاقت با رقيب هميشگي آمريکا در جهان، ضدحمله اي سياسي براي اين همسايه قلمداد شود. اين وابستگي به جايي رسيد که حجمي نزديک به ٨٥ درصد از کل معاملات بازرگاني کوبا با اتحاد جماهير شوروي بود و همين تصميم نيمي از درآمد ملي کوبا را شامل مي شد. اما پس از فروپاشي، اين رابطه صميمانه درهم شکست و آشفتگي هاي داخلي و بحران هاي خارجي، روسيه جديد را دچار چرخش در سياست هاي خارجي خود کرد.   

 

 

 

 

 

 

 

به همين دليل عده اي بر اين باورند که تنها گذاشتن کوبا از سوي روسيه مي تواند يکي از اصلي ترين دلايل براي پذيرش دوباره آمريکا باشد. به نظر تحليلگران، اين ارزيابي ها جدا از محاسبات اقتصادي، به روشني پيام آور شکست انديشه کاسترو بود؛ انديشه اي که نماد سوسياليسم کوبايي را نيم قرن در خود پروراند و پابرجا نگه داشت. اما اين پابرجايي سرانجام خوشايندي نداشت و فيدليسم حاصل از انقلاب چريکي، با اين واقعيت ناخوشايند مواجه شد که ادامه مسير ديگر امکان پذير نيست و آنچه رفقاي کوبايي در روياي رسيدن و ادامه آن بودند با حقايق دنياي امروز در تناقض است. بنابراين با پذيرش شکست، اينکه اين انقلاب ديگر به نيت مبارزه با استعمار آمريکا ادامه حيات مي دهد، رنگ باخته است. گواه اين ادعا، همچنين مي تواند نسل جديد جواناني در کوبا باشد که هيچ خاطره روشن و تصوير واضحي از مبارزات ياران کاسترو و چه گوارا، هيجان انقلاب و شور سخنراني هاي ١٠ساعته رفيق فيدل ندارند. فيدلي که در وصيت نامه سياسي خود نوشته:  

«انقلاب کوبا حاصل قهرماني هاي يک خلق تسليم ناپذير است که هيچ نيرويي قادر نخواهد بود مقاومت آنها را درهم بشکند؛ چون در کوبا سوسياليسم و از همه بيشتر سوسياليسم، ماندگار خواهد بود». اما پس از شنيده شدن خبر آشتي آمريکا و کوبا، جواناني که به خيابان هاي هاوانا آمده بودند، با شادي مي گفتند اين آشتي حق دو کشوري است که تنها ٩٠ مايل از هم فاصله دارند! جدا از همه تحليل ها، واقعيت اينجاست خود فيدل کاسترو که اين روزها در آستانه ٩٠ سالگي به سر مي برد نيز اعتراف به «آخر خط رسيدن» سوسياليسم کوبايي کرده.  

اما اين بار براي ادامه مسير، اين چريک پير نقش پررنگي در سياست گذاري ها ندارد. گرچه بخشي از محافظه کاران کوبايي همچنان وي را تصميم گيرنده اصلي مي دانند، اما عرصه سياست و اقتصاد کوبا چيز ديگري را نشان مي دهد؛ مدل هايي که رائول کاسترو براي توسعه اقتصادي و اجتماعي کوبا در نظر گرفته، به روشني نشان دهنده تفاوت ميان رويکرد دو برادر است. علاقه به مدل چيني، نگاه پراگماتيستي به دور از شعارهاي هيجاني، تمايل به خصوصي سازي، ترس از فروپاشي کوبا و گرايش به رابطه با قدرت هايي که برادرش آنها را استعمارگر مي ناميد، همه نشان از واقع بيني برادر چريک پير دارد. گرچه بنابر افشاگري هاي نزديکان فيدل کاسترو، باوجود فقر جدي مردم کوبا در سال هاي سخت تحريم، وي داراي جزيره اي خصوصي بود که براي استراحت به آنجا مي رفت و در رستوران شناور آن در کنار دلفين هاي دست آموزش تفريح مي کرد، اما در سال هاي رهبري وي، همگان آگاه به اين حقايق نبودند و رفيق فيدل ٥٠سال براي اکثريت مردم کوبا داراي کاريزمايي مثال زدني بود. اما هرچه که بود، برافراشته شدن دوباره پرچم آمريکا نشان داد باوجود اين شخصيت کاريزمامحور که ٦٣٨ بار به جانش سوءقصد شده بود، سه تفنگدار آمريکايي پس از ٥٤سال بازگشته بودند تا تاريخ را به عقب بازگردانند. گرچه زمان هيچ گاه به پشت سر نگاه نمي کند، اما رخدادهاي منفي و مثبت سياسي تاريخ کشورها بي ترديد قابل تکرار است و اين اتفاق ميان دو دولت آمريکاي شمالي و لاتين يکي از پرمعناترين تکرارهاي تاريخ سياسي معاصر است.
     

سمیرا فرخ منش / روزنامه شرق