آیا داعش تنها مقصر ماجراست؟
آیا تمام آنچه که «داعش» را مبدل به کابوس این ایام کرده، دلایلی صرفا درونگروهی دارد؟ بیتردید اینکه داعش پشت نقاب اسلامگرایی، دست به رفتارهای غیرقابلتوجیه غیرانسانی میزند، ذهن تحلیلگران را بیش از همه به سمت واکاوی مقولههای ایدئولوژیک سوق میدهد. اما برای شناخت علت این مقوله باید فقط ایدئولوژی فاعل ماجرا را تحلیل کرد؟
شکی نیست که برای شکلگیری این پدیده تنها نمیتوان به یک علت بسنده کرد. آشکار است این فرزند سرکش، مادران بسیاری دارد که در تولد و پرورش آن هر یک جداگانه نقش بسزایی داشتهاند. یکی از مهمترین سررشتههای وجودی داعش، به ماهیت دینی آن بازمیگردد؛ ماهیتی که برای سربیرونآوردن از درون چاه افراطیگری، قطعا نیاز به نردبانهای محکمی داشته است.
یکی از تأثیرگذارترین این محرکها که پلههای این نردبان را برای داعش میساخت، نیروی سکولاریستی نهفته در رویکردهای بینالمللی قرن اخیر بود؛ متغیری که جنسی متضاد با جنس رویکرد اسلامگرایی رادیکال دارد؛ و موجب تشکیل گفتمانی میشود که درست در نقطه مقابل گفتمان ایدئولوژیگرایی خاورمیانهای قرار میگیرد. اما این دو گفتمان در یک زمان در حالت بالفعل وجود نداشتند؛ بلکه حرکتهای پرجنبوجوش گفتمان مسلط تر، موجب تحریک گفتمان دیگر شد که منتظر بهانهای برای بیدارشدن بود.
سکولاریسم بینالمللی چه معنایی دارد ?
جنگهای ٣٠ ساله، مسیحیان همه کشورهای درگیر را از سال ١٦١٨ تا ١٦٤٨ خسته کرده بود. انعقاد عهدنامه «وستفالیا» نتیجه و راهحلی برای پایان دادن به همه خستگیهای ٣٠ ساله بود. این منازعات خونین که بین کاتولیکها و پروتستانها درگرفته بود، منشأ کاملا مذهبی داشت و هر گروه به سبب تمایل به کسب اقتدار بیشتر ٣٠ سال به طرز وحشیانهای کشورهای بسیاری را آلوده به خون مسیحیان کرده بودند. اما سرانجام معاهده وستفالیا پایانی بود بر این سه دهه هرجومرجهای خونبار.
آنچه که در این معاهده تأکید بسیار بر آن میشد؛ جدا از کسب استقلال مشروع برای بسیاری از کشورها، اصل برقراری نظم بدون توجه به مذهب کشورها بود. همچنین تمامی کشورها متعهد شدند در صورت تجاوز به خاک دولتهای دیگر، بدون توجه به مذهب حاکم، از آن دفاع کنند. ثمرات مثبت وستفالیا در دوران آشفتگیهای انسانی و برقراری اصول اولیه «نظم جهانی» در قرن ١٧ غیرقابلانکار است، اما میتوان این عهدنامه را آغازی دانست بر بهحاشیهرفتن مذهب در تصمیمگیریهای بینالمللی. از آن زمان جامعه جهانی رفتهرفته بر این اصل پافشاری بیشتری ورزید و تا به امروز پس از ظهور مکاتب متنوع فکری- سیاسی، اصل سکولاریسم بینالمللی تقریبا در تمامی آنها بهعنوان متغیر ثابت باقی ماند. از آموزههای چپ و تعالیم مارکسیستی گرفته، تا اندیشههای لیبرالیستی و رئالیستی که درحالحاضر نظریات مسلط بر دولتها در جامعه بینالمللی بهشمار میروند. همه در طول سالیان، در این مسیر به بالندگی هرچهبیشتر اندیشههای سکولاریستی کمک کردند.
به مرور زمان این رویه به مرحلهای از ثبات رسید که مذهبگرایی در سیاستگذاریهای بینالمللی مبدل به گفتمانی غیرقابلقبول شد و دراینمیان دولتهای مختلف بنابر استراتژیهای ملی و فراملی خود، از این گفتمان مفاهیم منفی بسیاری استخراج کردند؛ مفاهیمی که سیاستهای مذهبی را در راستای اهداف ضدامنیتی و خدشه در نظم و آرامش جوامع انسانی، تعریف کرده و آن را متعلق به دوران «پیشامدرن» معرفی کرد. روی دیگر ماجرا نگاه دولتهای قدرتمند جهانی به ساختار نظام بینالملل است که براساس آن جامعه جهانی ذاتا دارای بینظمی است و دخالت مذاهب مختلف میتواند بر این آشفتگی بیفزاید. در نتیجه باید مقابل رواج ایدئولوژیگرایی ایستاد تا قدرت به شکلی متمرکز در دستان دولتهای قویتر باقی بماند و جامعه گسترده جهانی به سمت نظم پیش برود. پس هرآنچه که میتواند موجب بروز نزاع شود، مطرود شمرده میشود.
رادیکالیسم دینی در برابر سکولاریسم غربی
چالش میان مکاتب سیاسی و دینگرایی در عرصه سیاست رفتهرفته به نزاعی همیشگی و بیقاعده مبدل شد. بیتردید ایدئولوژی اسلامی بهعنوان اندیشهای تقریبا نهادینهشده در بخشهای گستردهای از جهان، حاضر به پذیرش گفتمان مسلط جهانی نشد و در برابر این تضعیفسازی، در رویکردی متقابل دست به تقویت خود زد. در این مرحله از واکاوی ماهیت داعش است که میتوان به نقش پررنگ سکولاریسم بینالمللی در تولد این پدیده دست یافت. برایناساس هرچه تلاش غرب برای بالقوهکردن دین در عرصه تصمیمگیری و خودنماییهای جهانی بیشتر شد، پتانسیل عظیمی نیز در جهت مخالف شروع به جوانهزدن، رویش و پرورشیافتن کرد. بیشک نمیتوان برای تحلیل ماهیت و چگونگی بروز داعش تنها به همین مقوله اکتفا کرد.
اما نباید چشمها را در برابر سهم بسزایی که غرب در پیدایش این خشونت افسارگسیخته داشت، بست. رفتارهای خشونتبار داعش ثابت کرد که یکی از مهمترین ریشههای تحریککننده برای ظهور این پدیده، تلاشی بود که غرب در معنازدایی از گفتمان اسلامی میکرد. داعش برای خود نقشه سرزمینی و تشکیلات قدرتمند تعریف کرده است. پول و نفت دارد؛ میخواهد در نظم جهانی سهم داشته باشد و به این بهانه به غیرانسانیترین شکل ممکن حق حیات را به نام دین از انسانها میگیرد. پس داعش اینروزها تمام توان خود را به کار میگیرد تا دیده شود، قوی جلوه کند و در عرصه تمام کشورها از شرق تا غرب، هژمون باقی بماند؛ از سوریه جنگزده و عراق چندپاره گرفته تا فرانسه، مهد هنر و رمانتیسم اروپایی.
منبع : سمیرا فرخ منش / روزنامه شرق
پذيرفتن نمي توان..